فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به خنجر دشمنانش را ببیزای
به نیکی دوستانش را ببخشای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
سخن جمله کنیم اندر یکی جای
تو خود دانی که ما را چون بود رای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
چو من بر خاک ایوانت نهم پای
مرا بر گنبد هفتم بود جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
چو دید از مهر دختر را نکو رای
بخواند اخترشناسان را ز هر جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
نباید زیور و چیزی دلارای
برادر را و خواهر را به یک جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
زبس آواز کوس و نالهء نای
همی برخواست گویی گیتی از جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
کسی نشنید آوازی در آن جای
مگر آواز کوس و نالهء نای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
ز بیم شیر مانده هر دو برجای
برفته روشنان از دست و از پای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چو رامین دایه را دید اندر آن جای
چو چان اندر خور و چون دیده دورای؟

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
جوانمردی چنان کت هست بنمای
بر این فرزند بیچاره ببخشای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
تو نیز از مردمی بر من ببخشای
به نیکی در دلت مهرم بیفزای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
خردمندی و شرم و دانش و رای
به کار آید روان را در چنین جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
مرا این کار بیهوده مفرمای
که سر گز نداند رفت چون پای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
اگر نه بخت من بودی نکورای
ترا پیشم نیاوردی دراین جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ازین پس هر چه تو خواهی بفرمای
که از فرمانت بیرون ناورم پای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چو آشفته نمانم بر یکی رای
چو دیوانه نپایم بر یکی جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
همی تا جان من باشد تن آرای
بدو با جان من مهر تو بر جای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
مکن بر روز بُر نایی ببخشای
چنین اندوه بر انده میفزای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
بدان بُرنای دلخسته ببخشای
هم او را هم تن خود را مفرسای

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
مکن ماها بدان مسکین ببخشای
به خون او روانت را میالای
