گنجور

عطار » الهی نامه » بخش نهم » المقالة التاسعة

 

سوم فرزند آمد با کمالی

پدر را داد حالی شرح حالی

که یک جامست در گیتی نمائی

من آن خواهم نخواهم پادشائی

شنودستم که آن جامی چنانست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » جواب پدر

 

پدر گفتا که جهلت غالب آمد

دلت این جام را زان طالب آمد

که تا چون واقف آئی از همه راز

شوی برجملهٔ عالم سرافراز

چو خود را بر فلک این جاه بینی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

مگر سلطانِ دین محمودِ غازی

به تیزی با سپه میراند تازی

بره در بیوهٔ را دید جائی

ببسته رقعهٔ را بر عصائی

ز دست ظالمان او داد می‌خواست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان

 

مگر بهلول چوبی داشت در دست

که بر هر گور می‌زد تا که بشکست

بدو گفتند ای مرد پر آشوب

چرا این گورها را می‌زنی چوب

چنین گفت او که این قومی که رفتند

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست

 

نجومی نیک می‌دانست آن شاه

شد آگه کو فلان ساعت فلان ماه

شود بیچاره در دست بلائی

بکرد القصّه او از سنگ جائی

چو کرد از سنگ خارا خانهٔ راست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۴) حکایت

 

چنین گفتست آن پاکیزه ذاتی

که گر یابد کسی از حق وفاتی

از اول روز ماتم داریش تو

دوُم روز و سوُم همداریش تو

زماتم تا بهفتم می‌گدازی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل

 

شقیق بلخی آن شیخ مدرّس

مگر می‌گفت در بغداد مجلس

سخنها در توکل پاک می‌گفت

برفعت برتر از افلاک می‌گفت

بمردم گفت در باب توکل

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس می‬خواست

 

مگردیوانهٔ شوریده برخاست

برهنه بُد ز حق کرباس می‌خواست

کالهی پیرهن در تن ندارم

وگر تو صبر داری من ندارم

خطابی آمد آن بی‌خویشتن را

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۷) حکایت دیوانه که اشک می‬ریخت

 

یکی دیوانه می‌ریخت اشکِ بسیار

یکی گفتش چرا گرئی چنین زار

بگویم، گفت ازانم خون فشانی

که تا دل سوزدش بر من زمانی

یکی گفتش که او را دل نباشد

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه

 

درآمد واسطی را انتباهی

بدیوانه ستان در شد بگاهی

یکی دیوانهٔ را دید سرمست

که گاهی نعره زد گه دست بر دست

ز شادی می‌شدی او سرفکنده

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل

 

مگر یک روز در بازارِ بغداد

بغایت آتشی سوزنده افتاد

فغان برخاست از مردم بیکبار

وزان آتش قیامت شد پدیدار

بره در پیر زالی مبتلائی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته

 

چو سنگ و آهن افتادند درکار

زهر دو آتشی آمد پدیدار

درآمد سوخته کز سوز می‌زیست

زبان بگشاد آتش گفت هین کیست

جوابش داد آنجا سوخته باز

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۱) حکایت ابوعلی فارمدی

 

چنین کرد آن قوی جان نکو عقل

ز خواجه بوعلی فارمد نقل

که مردی را خدا فردا بمحشر

دهد نامه که هین بر خوان و بنگر

چو مرد آن نامه بیند یک دو ساعت

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۲) حکایت گناه کار روز محشر

 

چنین نقلی درستست از پیمبر

که حق گوید بشخصی روز محشر

که ای بنده بیا و نامه برخوان

که تا چه کردهٔ عمری فراوان

چو بنده نامه برخواند سراسر

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه

 

مگر سلطان دین محمود پیروز

سپه را خواست دادن عرض یک روز

نبود آنجایگه حاضر ایاسش

طلب می‌کرد شاه حق شناسش

کسی شاه از برای او فرستاد

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode