المقالة التاسعة: سوم فرزند آمد با کمالی
جواب پدر: پدر گفتا که جهلت غالب آمد
(۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن: مگر سلطان دین محمود غازی
(۲) حکایت بهلول و گورستان: مگر بهلول چوبی داشت در دست
(۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست: نجومی نیک میدانست آن شاه
(۴) حکایت: چنین گفتست آن پاکیزه ذاتی
(۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل: شقیق بلخی آن شیخ مدرس
(۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست: مگردیوانه شوریده برخاست
(۷) حکایت دیوانه که اشک میریخت: یکی دیوانه میریخت اشک بسیار
(۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه: درآمد واسطی را انتباهی
(۹) حکایت پیر زال سوخته دل: مگر یک روز در بازار بغداد
(۱۰) حکایت آتش و سوخته: چو سنگ و آهن افتادند درکار
(۱۱) حکایت ابوعلی فارمدی: چنین کرد آن قوی جان نکو عقل
(۱۲) حکایت گناه کار روز محشر: چنین نقلی درستست از پیمبر
(۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه: مگر سلطان دین محمود پیروز