گنجور

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

نگارا زخم دل را مرحمش کن

ترحم بر هجوم ماتمش کن

شده بسیار بار درد و داغم

اگر داری سر یاری سر یاری کمش کن

سر بیگانگی دارد وصالت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۲ - مرثیه شاه خراسان(ع)

 

چو شاه طوس در ملک خراسان

ز سوز زهر شد حال پریشان

داد پر اضطراب و چشم گریان

زبان حال می‌فرمود نالان

الهییا الهی من غریبم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - و برای او رحمه الله علیه

 

اگر دستت رسد با همنشینی

دو روزی خلوتی را برگزینی

گل راحت به کام دل بچینی

خوشا مستی و عشق نازنینی

نه کیشی و نه آئین و نه دینی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱ - کتاب القطعات و النصایح

 

شنیدم شد ز مغروری و مستی

ز بر دستی دچار زیردستی

نکرد اندیشه از دهر دو رنگی

بزد بر فرق آن بیچاره سنگی

روان گردید خون از جای سنگش

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۲ - حمایت در فریب دنیا

 

یکی بیچاره‌ای محنت رسیده

به دوران کور و محروم از دو دیده

نهان در پرده عصمت زنی داشت

چو شیطان بلکه دزد رهزنی داشت

به افسون و حیل دایم شب و روز

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را

 

یکی از شهریاران زمانه

که اکنون نیست از نام نشانه

سوی سقراط دانا راه سر کرد

به خوابش دید چون بر وی گذر کرد

بدان دانا حکیم، آن فتنه‌انگیز

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۴ - در بی‌وفایی زن و فرزند

 

شنیده‌ستم که شاپور ذوالاکناف

خصومت داشت با شاهی ز اسلاف

به شه گردید از شاپور در جنگ

ز بس جنگ خصومت عرصه شد تنگ

ز میدان جدال آمد فراری

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر

 

یکی در خدمت ختم النبیین(ص)

نشسته بود با صد عز و تمکین

به دوران در شمار اغنیا بود

بسی از دست کار خود رضا بود

درآمد جامه چرکینی هم از در

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۶ - در زهد حضرت عیسی

 

یکی روز از سر عبرت به عالم

گذشتی حضرت عیسی‌بن مریم

پرستو کی بدید اندر زمانه

که بهر خویش سازد آشیانه

لب معجز نما چون غنچه بشگفت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه

 

یکی روز از سر عیش و فراخی

نشیمن بود جمعی را به کاخی

در درج سخن را باز کردند

ز عیب آن بنا آغاز کردند

یکی می‌گفت از بنیاد زشتش

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۸ - اخبار خیرالبشر(ص) از روز محشر

 

چنین فرمود آن شاهنشه دین

شفیع‌المذنبین ختم‌النبیین

که چون گردد صباح روز محشر

به پا میزان عدل حی داور

بیاید بنده‌ای از جرم در بند

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر

 

شنیدستم که اسکندر چه شد وقت

که از دنیا سوی عقبی کشید رخت

وصیت کرد با یاران همزاد

که چون شد جانم از قید غم آزاد

ز تاج و تخت جویم چون کناره

[...]

صامت بروجردی