گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نهادی بر سر شوریدگان داغ

زدی بر سر گره سودای ما را

در این بزم از حریفان چشم داریم

که نگذارند خالی جای ما را

نظر بر جامه از برگشتگی‌هاست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

خطش را کس به جز من مبتلا نیست

به این خط چشم هرکس آشنا نیست

چمن شد از هجوم گل چنان تنگ

که مرغان را برای ناله جا نیست

به من خوش می‌رسد لطف تو امروز

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گشادی طره و مشک ختن سوخت

نقاب از رخ فکندی و چمن سوخت

اسیران غمت را آتش عشق

چو تار شمع در یک پیرهن سوخت

نشستی با رقیب و من کبابم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

طبیب من چه شد گر مهربان نیست؟

من بیمار را پروای جان نیست

غرور خضر، عاشق برنتابد

محبت کم ز عمر جاودان نیست

نمی‌جوشند با هم ناتوانان

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

کسی کو عشق‌بازی پیشه دارد

کی از رسوا‌شدن اندیشه دارد

دل ریشی که خون از وی نجوشد

چو سنگی دان که زخم تیشه دارد

مکش از سینه ریشم که تیرت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

عجب قیدی‌ست عشق سخت بنیاد

مبادا گردنی زین قید، آزاد

همین دانم که کارم رفته از دست

نمی‌دانم که کارم با که افتاد

ز غم مردم، که چون من کشته گردم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

دلم پروای این و آن ندارد

غمی غیر از غم جانان ندارد

ز جان بگسل ولی مگسل ز جانان

که جان دارد عوض، جانان ندارد

مرا سخت است دل برکندن از تو

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

اگر دور از دلارای خود افتم

به دست طبع خودرای خود افتم

ز سودای دو عالم باز مانم

زمانی گر به سودای خود افتم

شبم گرم است جا بر آستانت

[...]

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode