حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷
ز در درآ و شبستان ما منور کنهوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مبازپیالهای بدهش گو دماغ را تر کن
به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جانبیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نوربه بام قصر برآ و چراغ مه برکن
بگو به خازن جنت که خاک […]

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
ز در درا و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور
به آفتاب رخت روز ما منور کن
برون خرام و برافروز عالمی ز رخت
سخن بگوی و جهان پر ز درّ و گوهر کن
بگو به خازن جنت که خاک مجلس ما
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
چه لاله داغ دل […]

صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح عینالله الناظره امیرالمومنین(ع)
بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن
مشام مجلسیان را دمی معطر کن
فسرده گشت دماغم برای راحت روح
بیار ساغر سرشار کام جان تر کن
دلم ز موعظه شیخ شد قرین ملال
برای مسئله عشق جا به منبر کن
به آستانه معشوق اگر بخواهی بار
به عجز رو به سوی آستان حیدر کن
به خاک درگه داماد فاطمه سر نه
مقام […]
