گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

رودکی
 

کسایی » دیوان اشعار » دیده و اشک

 

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

کسایی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰ - و او راست

 

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

فرخی سیستانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در تهنیت تولد خسرو ملک فرزند ملک ارسلان

 

هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید

هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود

عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - حسب حال

 

کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصیب

کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید

اگر غم دل من جمله عمر می‌بودی

به گیتی اندر بی‌شک بماندمی جاوید

همی بپیچم از رنج چوشوشه زر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۱۳ - در حق یار چاهکن گوید

 

زمین مبر بسیار و مکن ازین پس چاه

که چاه کندن ناید ز روی خوب سپید

بدان سبب که تو خورشیدی و روا نبود

که روز روشن در زیر گل رود خورشید

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید

 

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

ز راه رفتن و آسودنم چه سود و زیان

چو هر دو معنی نتوان همی معاینه دید

یکی بسی بدوید و ندید کنگر قصر

یکی ز جای نجنبید و پیش گاه رسید

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۵ - در مفارقت

 

خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر

زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید

ایا وجود ترا فیض جود واهب کل

به عمر ملک سلیمان و نوح داده نوید

تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده

[...]

انوری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

همای عافیت آن روز از قفس بپرید

که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید

مشو ز نیک و بد چرخ نیک و بد زنهار

که نیک او ز بد و سر ز پای نیست پدید

بر آسمان و زمین همچو صبح گل هرگز

[...]

سید حسن غزنوی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان

بخواند پیشم و تشریف داد و زر بخشید

شدم به نزد معبر بگفتم این معنی

جواب داد که این جز به خواب نتوان دید

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۰

 

مربی فضلای زمانه شمس الدین

تویی که قفل امل را سخای توست کلید

از آن سپس که میان من و تو عهد دراز

زمانه حبل متین مواصلت ببرید

تو را به مرو درون برد و خرمت بنشاند

[...]

ظهیر فاریابی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - تاسف از درگذشت سیف الدین سنقر همدانی معروف به خمار تکین

 

نمی توان بسر سرّ روزگار رسید

که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید

سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل

که در بهار فراغت گلی شکفته ندید

بر این چهار چمن خنده ی چو غنچه که زد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

بروزگار خودم بعد از این امید نماند

که گشت عودمن از گشت روزگار چوبید

سپید چشم و سیه فام میگذارم عمر

ز دستکاری شاه سیاه و صبح سفید

کلاه دولت من چون بیوفتاد از سر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - و له ایضاً و یهنئه بولادة ابنه جلال الاسلام

 

مرا ز خواب برانگیخت دوش وقت سحر

نسیم باد صبا چون زگلستان بوزید

بگوش جانم در گفت مژده کین ساعت

یکی مسافر فرخنده پی زغیب رسید

برآسمان بزرگی هلالی از نو تافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب هفتم » داستانِ موشِ خایه‌دزد با کدخدای

 

ولی بسیم چو سیماب گوشت آگنده است

ز من چگونه نه توانی تو این حدیث شنید

خیالِ زر چو فروبست چشمِ عبرت تو

تو این جمالِ حقیقت کجا توانی دید ؟

سعدالدین وراوینی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵

 

سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید

سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید

بگرد بام تو گردان کبوتران سلام

که بی‌پناه تو کس را نشاید آرامید

چو پر و بال ز تو یافتست هر مرغی

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است

 

به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود

که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید

به لطف و خوی تو در بوستان موجودات

شکوفه‌ای نشکفت و شمامه‌ای ندمید

چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٢

 

ملامتم مکنید ار نبید مینوشم

که رستگاری آزادگان بود ز نبید

کسی که بخل نورزید رستگاری یافت

بحکم ایزد کس مست را بخیل ندید

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۴

 

شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد

سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید

که بر خلاف طباع زمانه می‌بینم

که حصن ملک حصین است و سد عدل سدید

زوال ظلمت ظلم است از ستاره بدیع

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode