همای عافیت آن روز از قفس بپرید
که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید
مشو ز نیک و بد چرخ نیک و بد زنهار
که نیک او ز بد و سر ز پای نیست پدید
بر آسمان و زمین همچو صبح گل هرگز
نه خنده زد که نه در حال خنده جامه درید
ز دام دهر حذر کن که صد هزاران مرغ
در اوفتاد که یک دانه امید نچید
مباش طالب مال و جمال کس کاینجا
ز خون کنند عروس وز آب مروارید
خیال مردن در خواب هم نمی بینی
اگر چه صبح قیامت ز عارضت بدمید
هزار جانش فدا کاندرین عدم خانه
چو عنکبوت کفن هم به دست خویش تنید
گشاده دار درت پیش از آنکه بسته شود
درآن دهان چو قفلت زبان همچو کلید
میان ببند چو گردون و گوشه بنشین
که قطب گشت هر آنکس که گوشه بگزید
چرا یگانه عالم شد آفتاب از آنک
ز خود علایق انجم به تیغ تیز برید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.