سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید
بگرد بام تو گردان کبوتران سلام
که بیپناه تو کس را نشاید آرامید
چو پر و بال ز تو یافتست هر مرغی
ز غیر تو به کجا باشدش امید مرید
به هر طرف که ببینی تو مرغ سوخته پر
بدان که از طمع خام سوی دام پرید
تو آب کوثری و سوخته به تو آید
برویدش سپس سوز پر و بال جدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان سلام و درود به وجودی بزرگ و مقدس میپردازد که در آن همه موجودات به او پناه میبرند. کبوترانی که دور بام آن میچرخند، نماد کسانی هستند که به این منبع آرامش و امید نیاز دارند. مرغانی که پر و بال خود را از این وجود میگیرند، نشاندهندهی وابستگی و امید موجودات به او هستند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که هر که از سر طمع به سوی غیر رفته، خود را در دام میاندازد و تنها در نزد او میتواند آرامش و نجات یابد.
هوش مصنوعی: سلام بر تو که پیام سلام برایت ارسال شد و این سلام همه جا پیچید و جز تو هیچکس را نپسندید.
هوش مصنوعی: به دور بام تو، مانند کبوتران، سلام بفرست که کسی جز تو، که پناهی برای او نیست، نمیتواند آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر پرندهای که از وجود تو بال و پر یافته، دیگر از غیر تو به کجا میتواند امیدوار باشد؟
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کنی، پرندهای را میبینی که در آتش سوخته است. این نشانهای است از اینکه او به خاطر طمع و آرزوهای بیاساس، به دام افتاده و از آنجا پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: به تو چه، اگر میسوزی و در آتش درد و رنج هستی، گام بردار و به سوی آینده برو. راهی نو برای خود بساز و از این آتش به پر و بال تازهای دست پیدا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.