گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - شاد باش میلاد خواجه سعد الدین مسعود و مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی

 

به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود

پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود

سپهر مجمره گردان پر اخگر اختر

برای مجلس او ساخت چشم بدرا، عود

خرد مطابق دست و دلش چو دید بگفت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - مدح رضا ابن محمود

 

رسید، کان مروت بقعر گوهر جود

رضا بن دین دریای مکرمت محمود

سخی کفی که سر بُعد چار عنصر را

دو نیر است یک انگشت او بمعنی جود

برای ختم مروت پس از ولادت او

[...]

اثیر اخسیکتی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

ایاز بهر تفاخر مخدرات سپهر

همیشه در حرم حرمت تو کرده سجود

سبب وجود بو دار نه چرخ وارون کار

نیافریدی خود واجب الوجود، وجود

در تو مقصد گیتی است ز آنکه باز نگشت

[...]

امامی هروی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴

 

ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود

تو نفخ صوری یا خود قیامت موعود

شنوده‌ام که بسی خلق جان بداد و بمرد

ز ذوق و لذت آواز و نغمه داوود

شها نوای تو برعکس بانگ داوودست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۳

 

رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود

گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود

صلای باده جان و صلای رطل گران

که می‌دهد به خماران به گاه زودازود

زهی صباح مبارک زهی صبوح عزیز

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۰

 

ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود

بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود

غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان

بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود

عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود

به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود

به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد

که راه بند شکستن خدایشان بنمود

به امر موتوا من قبل ان تموتوا ما

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰

 

سپاس آن عدمی را که هست ما بربود

ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود

به هر کجا عدم آید وجود کم گردد

زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود

به سال‌ها بربودم من از عدم هستی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۳

 

اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود

میان این دل و آن یار می فروش چه بود

فدیت سیدنا انه یری و یجود

الی البقاء یبلغ من الفناء یذود

اگر به چشم بدیدی جمال ماهم دوش

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود

به درد عمر شد و ناله مان کسی نشنود

نفس برید و دل از مهر همنفس نبرید

غنود بخت و دمی یار در برم نغنود

نداند آنچه مسلمان که سنگدل پریئی

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود

گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود

چو هر چه می‌رسد از دست اوست فرقی نیست

میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود

نسیم باد صبا بوی یار من دارد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود

شفاعت همه پیغمبران ندارد سود

قضای کن فیکون است حکم بار خدای

بدین سخن سخنی در نمی‌توان افزود

نه زنگ عاریتی بود بر دل فرعون

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

امیر ما عسل از دست خلق می‌نخورد

که زهر در قدح انگبین تواند بود

عجب که در عسل از زهر می‌کند پرهیز

حذر نمی‌کند از تیر آه زهرآلود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

چه گنج‌ها بنهادند و دیگری برداشت

چه رنج‌ها بکِشیدند و دیگری آسود

به تازیانه‌ی مرگ از سرش به‌در کردند

که سلطنت به سرِ تازیانه می‌فرمود

نَفَس که نَفْس بَر او تکیه می‌کُند، باد است

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

هزار سال به امید تو توانم بود

اگر مراد برآید هنوز باشد زود

اگر مراد نیابم مرا امید بسست

نه هر که رفت رسید و نه هر که گفت شنود

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷

 

ببار باده روشن که صبح روی نمود

که در چنین نفسی بی‌شراب نتوان بود

شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟

که دل بشویم از آن توبه شراب‌آلود

گرفت شعله شوقم به زیر دجله می

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵١ - قصیده

 

رسید خسرو عادل بطالع مسعود

بمنتهای مراد و بغایت مقصود

سر ملوک زمان شهریار روی زمین

خدایگان سلاطین وجیه دین مسعود

چو آفتاب جهان سروری جهانگیری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٩

 

پدر که مرقد او باد تا ابد پر نور

خیال خود شب دوشین مرا بخواب نمود

چو دید زاتش محنت کباب گشته دلم

نهاد روی سوی من بصد شتاب چو دود

ز راه شفقت و از روی مرحمت در حال

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٩۶

 

ز من بخدمت مخدوم من فتوح الله

که باد سایه عالیش تا ابد ممدود

که باشد آنکه ز روی نیاز عرض کند

که از طریق کرم گر بطالع مسعود

عنان عزم سوی مخلصان خود تابی

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode