گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۸ - وله ایضا

 

پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر

که هست جان معانی به لفظ تو زنده

گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان

شود کواکب پروین ز هم پراگنده

فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۴

 

مسیح اگر به نفس کرد مرده‌ای زنده

بیا که مرده به می زنده می کند بنده

غلام همّت دهقان و دست و بیل وی‌ام

که شاخِ رز بنشانده‌ست و بیخ غم کنده

مرا چه غم که ملامت کنند مدعیان

[...]

حکیم نزاری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۸

 

بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده

به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده

نیازمند وصال توأم مرا بنواز

که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده

به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۹

 

تو را لبیست نگارا چو غنچه پرخنده

مرا سریست چو نرگس به پیش افکنده

نقاب از رخ خود برگشا که تا خورشید

شود ز تاب رخ روشن تو شرمنده

تنت ز درد مصون باد و دل ز غم آزاد

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۳

 

منم که همت من جز خدا نمی جوید

خوشست همت عالی که باد پاینده

مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود

که هست سایهٔ من آفتاب تابنده

تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۴

 

منم که همت من جز خدا نمی جوید

خوش است همت عالی که باد پاینده

هزار مطرب عشاق را نوا سازم

چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده

به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۸

 

رسید مست من از می برخ گل افکنده

رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده

کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی

زرشک او مه تو چین بچهره افکنده

گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه

[...]

اهلی شیرازی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

سخن گهی هم در ضمن شوخی و خنده

بُد از عروسی و عقد و نکاح زیبنده

شریک بودن در زندگی آینده

پس آن جوان پی تفریح، پنجه افکنده

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او

 

همین که دید شه از تخت گشت افکنده

هزار مرتبه مشروطه‌تر شد از بنده!

ز بس که گفت که مشروطه باد پاینده

فلان دوله شد، آن دل ز آبرو کنده!

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode