گنجور

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴ - سئوال اعرابی از اسخیای مدینه

 

زبان حال شه تشنه شد قرین مقال

اشاره کرد که ای کافر سیه اقبال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۷ - آمدن بشیر از جانب یوسف به خدمت یعقوب

 

کنیز گشت از این حال مضطرب احوال

نمود روی تضرع به قادر متعال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)

 

از این قضیه بسر رفت مدت سی سال

که بود حال درخت آن زمان بدین منوال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه

 

برهنه پا و سرافتاده هر یک از اطفال

به پیش محملی و کافریش در دنبال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه

 

جناب زینب از این غم بشد دگرگون حال

به گریه گفت که ام‌حبیبه دیده بمال

صامت بروجردی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود ناصر الدینشاه

 

یکی مر است بمشکوی از سعادت حال

بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل

دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر

[...]

صفای اصفهانی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - اشتیاق جمال

 

شبی به خواب زدم بوسه بر لبش به خیال

هنوز بر لب آن شوخ می‌زند تبخال

ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند

چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال

بنوش باده که اندر طریقت عشق است

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵

 

مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال

بود خجسته و فرخ رخ و بدیع جمال

دو هفته ماهی کاندر دو سالگی او را

ز روی و ابرو باشد دو بدر با دو هلال

بعهد مهد رخش را دو لعل عیسی دم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - مطلع ثانی

 

که ای سفینه دستت خزینه آمال

که ای صفیحه تیغت صحیفه آجال

در آن بساط همایون که صدر بار توئی

فلک نشاند خورشید را بصف نعال

برای طوق حسام تو خور بشکل نگین

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال

شدی ز مویه چو موی و شدی ز ناله چو نال

ز بس سرود مناعت نواختی شب و روز

زدی به کشور ناموس کوس استقلال

نگاه ترکی صیدت نمود و زلف کجی

[...]

ادیب الممالک
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

نه ملک دان سبب افتخار خویش و نه مال

که این بود ز فنا ناگزیر و آن ز زوال

بدولتی که ندارد فنا اگر داری

بناز بر همه و آن هست علم و عقل و کمال

بطبع اهل دل ار بایدت شدن مطبوع

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode