میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح ابراهیم میرزای صفوی
به سینه تیری ازان غمزه خوردهام کاری
که برنیایدم از دل مگر به دشواری
ز بس که غمزهٔ او خوار و زار میکشدم
به عجز میطلبم هر دم از اجل یاری
اجل که شیوهٔ او بیگنه کشیست، کند
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح خان احمد گیلانی
رسید فتنهگر من به کینه تیزآهنگ
چو فتنه بر سر غوغا، چو کینه بر سر جنگ
یکی برون نتوان از هزار جان بردن
ازان کرشمهٔ جلّاد و غمزهٔ سرهنگ
ز جام عشق، شراب امید و بیم کشم
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت امام رضا علیهالسّلام
چنان حرارت خورشید، باز شد جانکاه
که آب بر سر خویش از حباب زد خرگاه
زمین چو گور ستمگر ز بس که تافته شد
به رنگ دود سزد گر دمد ز خاک گیاه
هوا به مرتبهای گرم شد که پروانه
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح نورنگ خان
عجب عجب که شب غم به صبحگاه رسید
نسیم وصل سواری ز گرد راه رسید
به فرق سوختهٔ غم در آفتاب ستم
ز سایبان حجاب کرم، پناه رسید
رساند باد به بلبل خبر که گل آمد
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح نورنگ خان
شبی چو حلقهٔ گیسوی لعبتان چگل
سواد دیدهٔ پر نور و نوردیدهٔ دل
شبی چو زلف نگار از نسیم غالیه بو
شبی چو روز وصال از نشاط مستعجل
هوا خوش و فرحافزا به غایتی که مگر
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی علیه السّلام
مرا به سینه چو شمعیست جلوهگر آتش
ز آب دیده فزون است در جگر آتش
به راه بادیهای آتشم به سربارد
که پای چون بنهم بگذرد ز سر آتش
ستاره سوخته پروانهایست مرغ دلم
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح بهروز محمّد
زبان چگونه کند شکر ایزد متعال
که روز هجر بدل شد به روزگار وصال
بدید دیده جمالی که عمرها با او
نهفته عشق همی باخت در حریم خیال
لبالب ار چه ز خون بود ساغر جانم
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت امام رضا علیهاسّلام
خوش آنکه جان شده قربان چشم غمزهزنش
لباس عیدی او گشته لالهگون کفنش
زهی سعادت قربانیی که عید وصال
بر آستان تو در خاک و خون فتاده تنش
شهید آرزویت را پی مبارکباد
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح نورنگخان
به طرف مه چو سلاسل ز مشک ناب انداخت
هزار سلسله در پای آفتاب انداخت
گزند تا نرسد بر گلشن ز تاب نگاه
چو غنچه بر گل رو، پردهٔ حجاب انداخت
چنان ز یک نگه گرم او شدم بیتاب
[...]