مرا به سینه چو شمعیست جلوهگر آتش
ز آب دیده فزون است در جگر آتش
به راه بادیهای آتشم به سربارد
که پای چون بنهم بگذرد ز سر آتش
ستاره سوخته پروانهایست مرغ دلم
که از غُلوی هوس میکشد به بر آتش
فسردهگو مزن آتشپرست را طعنه
که داده سوخته را لذت دگر آتش
هوای عشق ربودش مگر، که چون خورشید
به رقص آمده از خویش بیخبر آتش؟
چو طفل جنبد و لب در سخن بجنباند
مگر کند سبق عشق را ز بر آتش؟
شب از دلم غم او پا نمینهد بیرون
به زیر پا بودش گرچه تا سحر آتش
ز وعده تو دل از راه رفت و نقصان کرد
چو گمرهی که به شب رو نهاد بر آتش
بود چو شیشه می خلعت محبّت را
ز سحر حسن تو رو آب و آستر آتش
در انتظار تو فرش رهند سوختگان
مرو که ریخته بر هر سرگذر آتش
کشی ز سینه من گر خدنگهای جفا
به صد زبان دهد از سوز دل خبر آتش
به زینهار زبان همچو مار کرده برون
ز بیم رمح شهنشاه دادگر آتش
شه نجف، اسداللّه، ساقی کوثر
که گردد از نم لطفش چو باده تر آتش
شهی که شاید اگر چون ملک شود عریان
به دور معدلتش از لباس شر آتش
وزد به حشر اگر باد لطف او، شاید
که منفعل شود از خویش در سقر آتش
اگر کند نظر از روی اعتبار، سزد
که همچو مشک شود دود و همچو زر آتش
شرار نعل سمندش به او گر آمیزد
شود به صاعقه من بعد همسفر آتش
ایا شهی که عتاب تو گر اشاره کند
ز برق حادثه افتد به بحر و بر آتش
به آب لطف تو گر دیده شستوشو یابد
نیاورد پس ازین تاب در نظر آتش
سموم قهر تو گر در چمن گذار کند
به جای برگ خزان ریزد از شجر آتش
چو شانه دور کند با زبانه تاب از موی
دمی که حفظ تو آرد گذار بر آتش
ز برق تیغ تو اندیشهگر کند، شاید
که اتّصال نیابد به یکدگر آتش
وگر کبوتر عزم تو بگذرد بروی
چو آفتاب برآرد ز شعله پر آتش
خیال آتش قهرت اگر کند، شاید
که همچو بیضه فتد در دل گهر آتش
به باغ حفظ تو شاید که همچو پرتو گل
به روی خویش دهد آب را گذر آتش
به دور خُلق تو گلهای آتشین گردد
نهند اهل جنون را اگر به سر آتش
چو گنج قارون شاید که در رود به زمین
اگر شود ز وقار تو بهرهور آتش
شود مصوّر اگر خشم تو، زبانه زند
به جای بال زتمثال جانور آتش
به یاد خلق تو شاید که آب خضر چکد
اگر زند به رگ دود نیشتر آتش
برو اگر گذرد آفتاب همت تو
دگر عجب که تصرف کند به زر آتش
شها بر آتش من ریز آب مرحمتی
که در تنم تب مرگ است و در جگر آتش
سه ماه شد که به سوز دلی گرفتارم
کز آتش دل من گفته الحذر آتش
تنم ز تاب تب غم به خویش پیچد
چو تار موی که در وی کند اثر آتش
لبم پر آبله گردیده همچو شمع، مگر
مرا به خوان اجل گشته ماحضر آتش؟
شود پر آبله انگشت حکمتش ز شرار
نهد به نبض من خسته دل اگر آتش
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیام
چنانکه شعله زد از روزنم مگر آتش
چو خاک، تشنه لب آب رحمتم، تاکی
دهد ز شعله مرا نامه (؟) خطر آتش؟
دگر خموش شوم، کز زبان درازی خویش
چو مهر دست ندامت زند به سر آتش
کنم دعای تو ورد زبان که دست دعا
زند چو خنجر عدل تو آب بر آتش
الا به باغ جهان تا کند کلیم آسا
دهان غهچه سیراب را ضرر آتش
ز بهر خاک نشین تو بر دمد ریحان
اگر قدم بنهد چون خلیل در آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت احساسات عاشقانه و درد و رنج ناشی از عشق را توصیف میکند. او خود را مانند شمعی میبیند که در آتش عشق میسوزد و حالتی آسیبپذیر دارد. عشق او به معشوق مانند آتش، روشن و سوزان است و او به دنبال آرامش و التیام دردهایش است. در شعر، تصاویری از آتش، آب، و فلزات گرم دیده میشود که هرکدام نماد حالاتی از عشق، دلتنگی و امید به وصل معشوق هستند. شاعر به زیبایی دلمشغولیهای خود را در قالب تصاویر زنده و لطیف بیان میکند و در نهایت به خواست و دعا برای رحمت و نجات از آتش عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: در دل من مانند شمعی روشن است که شعلهی آن از اشکهایم زیادتر است.
هوش مصنوعی: در مسیر سخت و دشواری که میروم، آتشی بر افروختهام که اگر بخواهم پایم را روی زمین بگذارم، پاهایم به آتش فرو میرود.
هوش مصنوعی: ستارهای که خاموش شده، مانند پروانهای است که دل من از شدت خواستهها به سمت آتش میرود و به آن نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به کسی که به آتشپرستی مشغول است، طعنه بزنی، زیرا او هم اکنون از سوختن خود لذتی دیگر میبرد.
هوش مصنوعی: عشق او را دگرگون کرده است، به طوری که مانند خورشید که در حال رقص است، از خود بیخبر و شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: وقتی کودک حرکت میکند و زبانش را به گفتار میآورد، آیا میتواند عشق را از دل آتش به یاد بیاورد؟
هوش مصنوعی: شب که میرسد، غم او از دل من بیرون نمیرود. حتی اگر تا سحر بر روی زمین آتش بیندازم، باز هم نمیتوانم او را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر وعدههای تو بیهدف شده و کمبود پیدا کرده است، مثل گمراهی که در شب قدم به روی آتش میگذارد.
هوش مصنوعی: دل من مانند شیشهای است که زیبایی تو آن را در آغوش خود گرفته و محبت را در وجودش جاری کرده است، به طوری که زیبا و شفاف است، اما در عین حال میتواند تحت تأثیر آتش عشق دلتنگی نیز قرار گیرد.
هوش مصنوعی: منتظر تو هستیم، ای شتابان، که در این راه بیصبرانه سوختهایم. نرو، زیرا هر گوشه از این مسیر پر از آتش و درد است.
هوش مصنوعی: اگر تو با تیرهای ناملایمت به قلب من آسیب بزنی، دل من با صد زبان از آتش دردش خبر میدهد.
هوش مصنوعی: زبان را مانند ماری خطرناک و زهرآلود بیرون آوردهایم، به خاطر ترس از تیر و نیزه پادشاه عادل که آتش میافروزد.
هوش مصنوعی: شه نجف، اسدالله، ساقی کوثر به قدری با محبت و لطفش راست مثل آتش زنده و سوزان میشود که از آن، حالتی شبیه به باده پیدا میکند.
هوش مصنوعی: شاهی که ممکن است اگر به مانند فرشتگان عریان شود، دور از عدالتش از لباس گناه آتش بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت بادی از لطف او وزیدن بگیرد، ممکن است که انسان از آتش دوزخ تحت تاثیر قرار گیرد و به خود بیاید.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با دیدی معتبر و سنجیده به مسائل نگاه کند، باید بداند که مانند مشک میتواند خوشبو باشد و مانند طلا در صورت شعلهور شدن، درخشش و ارزش خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر شرارههای نعل اسب او به او نزدیک شوند، پس از آن دیگر همسفر آتش خواهد شد.
هوش مصنوعی: آیا کسی که در برابر تندخویی تو واکنش نشان میدهد، به مانند رعد و برق به دریا میافتد و در آتش میسوزد؟
هوش مصنوعی: اگر چشمها با آب محبت تو شستوشو یابند، دیگر نمیتوانند تاب و تحمل آتش را در نظر داشته باشند.
هوش مصنوعی: هرگاه خشم تو در دشت و چمن بگذرد، به جای برگهای پاییزی، آتش از درختان میریزد.
هوش مصنوعی: وقتی شانه با دقت و لطافت از میان موها عبور میکند، به مانند زبانی که شعله را میپزد، باید از چیزی که تو را حفظ میکند گذر کرد و از خطرات دوری کرد.
هوش مصنوعی: برق تیزی تیغ تو فکر را برمیانگیزد، ممکن است که آتش به یکدیگر نپیوندد.
هوش مصنوعی: اگر کبوتر ارادهات برود، مانند آفتابی خواهد درخشید که از شعلههای آتش برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر خیال خشم تو مانند آتش باشد، ممکن است همانند تخم مرغی در قلب جواهر آتشین سقوط کند.
هوش مصنوعی: شاید باغ حفاظت تو، مانند پرتو گل، اجازه دهد که آب به راحتی از میان آتش عبور کند.
هوش مصنوعی: اگر شکوه و زیبایی تو در اطراف باشد، حتی دیوانگان نیز در آتش عشق تو به شوق و هیجان خواهند آمد.
هوش مصنوعی: مثل گنج قارون که ممکن است در آب رودخانه، به خاطر وقار و آرامش تو، به زمین بیفتد و به تو سود برساند، این نشاندهندهی ارزش و تأثیر توست.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو نمایان شود، همانند شعلهای خواهد بود که به جای بال، روح آتش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شاید به یاد تو، آبی از چشمه خضر جاری شود اگر زهر آتش، در رگهایم به جریان بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب تلاش و همت تو بگذرد، دیگر چه شگفتی است که آتش، طلا را به دست آورد و تبدیل به زر کند.
هوش مصنوعی: ای زیبا، بر آتش وجود من آب مهربانی بریز، زیرا در بدنم بیماری مرگ وجود دارد و در دلام شعلههای آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: سه ماه است که به خاطر دلbroken خود در عذاب و رنج هستم. دل من در آتش میسوزد و دیگران هم از این خطر آگاهاند.
هوش مصنوعی: تنم به خاطر غم، به حالتی در میآید که مانند تار مویی میشود که اثر آتش را بر خود دارد.
هوش مصنوعی: لبهایم مثل شمع پر از زخم و آبله شدهاند، آیا مرگ من نزدیک است و در آتش عذاب قرار خواهم گرفت؟
هوش مصنوعی: اگر انگشت داناییاش از شدت آتش داغ شود، پس زندگیام را با درد و رنج مینوازد.
هوش مصنوعی: به نزدیکی پایان زندگیام رسیدهام، به حدی که نور و گرمای زندگیام مانند شعلهای در چشمهای سوزان درخشان است، مگر اینکه آتش وجودم را بسوزاند.
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که تشنه آب رحمتم. تا کی باید از شعلههای آتش، خطر را احساس کنم و برایم پیام بدهند؟
هوش مصنوعی: دیگر سکوت میکنم، زیرا از گفتنهای بیفکر خود شرمندهام، گویی که مهر ندامت بر سر آتش میزنند.
هوش مصنوعی: من دعای تو را دائم بر زبان میآورم، چون دعای تو مانند خنجری از عدالتت عمل میکند و آتش را خاموش میسازد.
هوش مصنوعی: آیا نرود به باغ زندگی که مانند کلیم (موسى) زبانش به ذکر خدا باز شود و سیراب از آب معرفت، آتش طمع و دنیا به او ضرر نرساند؟
هوش مصنوعی: برای تو، ای خاک نشین، اگر بوی خوش ریحان برود، حتی اگر کسی مانند خلیل در آتش قدم بزند، من هم به خاطر تو حاضر به تحمل سختیها هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.