میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۷ - عشوه سازی
بتا، نظام، دگر ناز و عشوه سازی نیست
که این معامله سربازی است، بازی نیست!
مکن مداخله در این کار مملکت ای شیخ
که این مباحثه غسل بی نمازی نیست
کلاه خویش نما قاضی: این همه قاضی:
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی
هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است
برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!
گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم!
ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟
رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۵ - زبان سرخ
مگو که غنچه چرا چاکچاک و دل خون است؟
که این نمایشی از زخم قلب مجنون است!
نمونه دل آزادگان بود: گل سرخ
چو این «کلیشه » اوراق سرخ دل خون است
زبان عشقی شاگرد انقلاب است این
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شراب مرگ
بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم
گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد
که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - چشمت کور!
خیال خواجگیت بود، بر تمام جهان
شدی ز خانه خود هم جواب، چشمت کور!
جزای نیت زشت تو هست، این که چنین:
ز هر کنار شوی طرد باب، چشمت کور!
شدی ز خوی بد و فعل زشت و نیت شوم
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - تمثال عشقی
مکش که بیهده این نقش می کشی نقاش
که خون بگریی: اگر پی بری به احوالم؟
چه حاجت است پس از من بماند این تمثال؟
فلک چه کرد به من، تا کند به تمثالم!
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - عید قربان
مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟
که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!
الان که عید من امروز نیست، چون: قربان
شوم پی وطن؟ آن روز عید قربان است!
مرا به جامه عیدی مبین، دلم خون است
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - مناعت طبع
مرا اگر زر و سیم و ثروت دنیا؟
بر آنچه هست تسلط دهند و چیره کنند؟
تمام برگ درختان گر اسکناس شود؟
تمام ریگ بیابان اگر که لیره کنند؟
گر آسمان همه زر گردد و به من بخشند؟
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۲ - ماستمالی
هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد
دچار زندگی پست و نان خالی شد!
بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس
که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!
سعادت و خوشی و روزگار بهبودی
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۰ - یک عمر آه و ناله
مرا چه کار که یک عمر، آه و ناله کنم؟
که فکر مملکت شش هزار ساله کنم!
وطن پرستی، مقبول نیست در ایران
قلم بیار، من این ملک را قباله کنم
من التزام ندادم که گر، در این ملت
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۱ - ایدآل یا سه تابلوی عشقی
عزیز عشقی، دشتی، تو خوب حال مرا
شناختی و از آن خوبتر خیال مرا
تو بهتر از خود من دانی ایدآل مرا
تمام مایهٔ بدبختی و ملال مرا
که من ز مردم این مملکت نیم خوشبین
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
اوایل گل سرخ است و انتهای بهار
نشستهام سر سنگی کنار یک دیوار
جوار درهٔ دربند و دامن کهسار
فضای شمران اندک ز قرب مغرب تار
هنوز بد اثر روز، بر فراز «اوین»
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم
دو ماه رفته ز پاییز و برگها همه زرد
فضای شمران، از باد مهرگان، پر گرد
هوای «دربند» از قرب ماه آذر سرد
پس از جوانی پیری بود چه باید کرد؟
بهار سبز به پاییز زرد شد منجر
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او
ز مرگ مریم، اینک سه روز بگذشته
سر مزار وی، آن پیرمرد سرگشته:
نشسته رخ به سر زانوان خود هشته
من از سیاحت بالای کوه برگشته
بر آن شدم که من آن پیر را دهم تسکین
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۵ - مطرح کننده ایدآل
جناب برزگر! این ایدآل دهقان است:
نه ایدآل دروغ فلان و بهمان است!
ز من هم ارکه بپرسی تو، ایدآل، آن است
همین مقدمهٔ انقلابِ ایران است
ولیک حیف که بر مرده میکنم تلقین!
[...]