گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید و حکمت و موعظه گوید

 

به شکر حق که کند شکر حق ستایی را

کسی چه شکر کند نعمت خدایی را

چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت

چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را

کمال حکمت او میکند بنات نبات

[...]

۴۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح قاسم پرناک گوید

 

زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را

حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را

ابولمظفر منصور قاسم پرناک

که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را

غمی نماند جهان را بیمن دولت تو

[...]

۲۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - مدح خیمه شاهی شاه اسماعیل گوید

 

تبارک الله از خیمه این چه بستانست

که در نظاره او چشم عقل حیران است

بگلستان چه زنی خیمه طرب ساقی

بیار باده که این خیمه خود گلستان است

نه خیمه است که باغ گل از صفاست ولی

[...]

۱۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نظام الدین احمد صاعدی

 

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز

که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی

[...]

۳۰ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح میر سعد الدین اسعد گوید

 

تنم زبانه آتش ز سوز جان دارد

چه حاجت است بگفتن که خود زبان دارد

چو تار چنگ دل من ضعیف شد از درد

چنان که باد بر او گر وزد فغان دارد

شب از فراق تو دود دلم بماه رسید

[...]

۳۳ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح میر نجم الدین محمود گوید

 

چو قتل اهل دل از غمزه تیر یار کند

مرا هلاک به شمشیر انتظار کند

اگرچه خاک شدم چشم آن هنوزم هست

که سرو قد تو از چشم من گذار کند

تو آفتابی و گر من غبار ره گردم

[...]

۳۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح سعد الدین اسعد گوید

 

چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد

ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد

جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم

که ذره ذره بکوی توام غبار کشد

ز افتخار کند سرکشی نه از تندی

[...]

۲۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مرثیه ملک منصور گوید

 

بهار آمد و نخل روان ز عالم شد

بهار خرم عالم خزان ماتم شد

دریغ و درد که از سروران عالمگیر

بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد

جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود

[...]

۲۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح نجم الدین محمود گوید

 

شنید گوش من از هاتفی شب دیجور

که ای بخواب طرب خفته در سرای سرور

خبر زباد اجل نیستت مگر که شدی

چو گل بعمر دوروزه ز غافلی مغرور

دگر بکوی عبادت کجا رسی هیهات

[...]

۳۹ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح معز الدوله گوید

 

سوار من که سرم باد گوی میدانش

سر منست و سر زلف همچو گانش

هزار یوسف مصری کمست اگر هردم

فرو روند بفکر چه زنخدانش

از آن همیشه گریبان درم که در کارم

[...]

۲۹ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - درمدح سعد الدین اسعد گوید

 

نمود بار دگر قامت خمیده هلال

زهی خجسته که آمد بفال دولت دال

فتاد ناخنه در چشم چرخ از مه نو

شفق گشود از آن معنیش رگ قیفال

بگردن از مه نو طفل نو رسیده عید

[...]

۲۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - ایضا در مدح شاه اسماعیل گوید

 

ز دود ظلمت ظلم از حضور حضرت شاه

گرفت روی زمین آفتاب دولت شاه

کشیده سفره شاه است هر کجا بینی

پر است مشرق و مغرب ز خوان نعمت شاه

چو کاه چون نبرد باد لشکر اعدا

[...]

۳۰ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - ایضا در مدح شاه اسماعیل

 

بحق روز بر آرنده سفید و سیاه

خدای عز و جل لا اله الا الله

بحق صاحب معراج احمد مرسل

که جبرییل بهمراهیش ندارد راه

بحق شاه ولایت علی عالی قدر

[...]

۳۰ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح سید شریف گوید

 

جز از تو قبله من گر بود به زیبایی

خدای را نپرستیده‌ام به یکتایی

گذشت عمر به امید وصل و می‌دانم

که عمر باز نیاید مگر تو باز آیی

چنانکه جامه دران بی تو میکشم خود را

[...]

۳۱ بیت
اهلی شیرازی