گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸

 

چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی

چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی

عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی

چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی

[...]

خاقانی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟

چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟

ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم

[...]

عراقی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۴

 

فراق اگر چه مرا می‌کشد به دردِ جدایی

خیالِ دوست تو باری درین میانه کجایی

که می‌رود که بگوید که گر میانِ من و تو

وفا و عهد درست است برشکسته چرایی

هزار بار به هم برزدی چو زلف پریشان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۵

 

شبِ وصال نبردم گمانِ روز جدایی

هلاک می‌شوم ای چشمه ی حیات کجایی

ز پای‌مالِ فراقت به هیچ وجه خلاصم

نمی‌شود متصوّر مگر تو با سرم آیی

نسیم‌وار کشم جان به پیشِ رویِ تو روزی

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۳

 

هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کجایی؟

که دوستان را روی چو عید خود بنمایی

برون خرام کله کج نهاده تا به نظاره

ز پرده ها به در افتند لعبتان ختایی

اگر تو باد به سر می کنی، رسد که به خوبی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اشعار عربی و ملمع » شمارهٔ ۵

 

لقد فنیت عن الغیر لا وجود سوایی

لان نفی وجودی ثبوته لبقایی

وجود غیر چو مستلزم شریک و دویی است

خیال غیر چرا می‌کنی و غیر چرایی؟

عن البقاء ولا للبقاء من عدم

[...]

نسیمی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۱

 

به قول خوش چو نیابی ز چنگ خصم رهایی

به آن بود که زبان را به ناخوشی بگشایی

چو قفل خانه به آهستگی گشاده نگردد

پی شکستنش آن به که سوی سنگ گرایی

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - وله ایضا

 

به صبر یافت نهال امید نشو و نمائی

فتاد پادشهی عاقبت به فکر گدائی

گدا به خسروی افتاد کز حمایت طالع

فکند ظل همایون برو بزرگ همائی

سری که بود ز پستی گران رسید به گردون

[...]

محتشم کاشانی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

رواج جهل مرکب رسیده است بجائی

که کرده هر مگسی خویشرا خیال همائی

ز طور مرتبه موسوی فرود نیاید

بدست کور گر افتد درین زمانه عصائی

ز رغم مائده عیسوی بخویش ببالد

[...]

کلیم
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

پیام من برسان ای نسیم صبح به جایی

که نه شمال از آنجا گذر کند نه صبایی

بگو به او که ازان بی نشان و نام جهانم

که چیست نام و نشان تو کیستی و کجایی

هوای وصل کسی در سر منست که از وی

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

رسید نامه ای از حضرت وفا و شکفتم

چو بینوا که رسد ناگهش ز غیب نوائی

تمام زهر شکایت نهان به شکر شکری

همه معانی نفرین عیان به لفظ دعائی

ز بی وفائی من کرده شکوه و دل خود را

[...]

رفیق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۹

 

تو ای غزال سرائی چرا غزل نسرائی

غمم زدل زنواهای زیر و بم نزدائی

توئی غزال سرائی غزل سرای تو چون من

روا نباشد اگردر سرای ما نسرائی

بگیر چنگ بچنگ و بکف بیار دف و نی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

ز فرق تا قدم از عضو عضو او به ادایی

به ذره ذره وجودم نشست تیر بلایی

به راه این دل مسکین ز تار طره ی مشکین

فکند پیش و پس از هر طرف کمند رسایی

فتاده بر سر میدان شهیدت آن قدر از پا

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode