گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

نه به دستگاه شهنشهی، نه به خوبیت ضرری رسد

که ز ترک چشم ستمگرت، نگهی به خونجگری رسد

چه که هم تو زخمی و مرهمی، به وجود محتضرم همی،

چه خوش است زآمدنت دمی، خبری به محتضری رسد

صنما، مها، چه نکو بود، که محبت از دو طرف کشد

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۶۸ - نخل قامت

 

به نجف گذر کن ایا صبا تو زکربلا ز ره وفا

به علی بگو که شهید شد پسر عزیز تو از جفا

تو شه سریر فتوتی، در بحر جود و مروتی

ز نجف بیا تو به کربلا به حسین خود نظری نما

لب خشک و دیدهٔ پر زنم، نظرش بود به سوی حرم

[...]

ترکی شیرازی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

همه روزه بر سر کشور دلم از بتان حشمی رسد

چه رسد به ملک خراب اگر حشمی ز محتشمی رسد

شود جراحت سینه بِه ز عنایت تو اگر به من

دو سه قطره مشک تَر ای صنم ز ترشّح قلمی رسد

ز شراب شوق تو سرخوشم صنما به خاک بریز می

[...]

غبار همدانی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۹ - تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من

 

تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من

که به یک نگاه محمد عربی گرفت حجاز من

چه کنم که عقل بهانه جو گرهی به روی گره زند

نظری که گردش چشم تو شکند طلسم مجاز من

نرسد فسونگری خرد به تپیدن دل زنده‌ای

[...]

اقبال لاهوری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم

به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم

نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم

نه چنان دچار بلا شدم که دگر بفکر دوا شوم

همه روزه روزی من غمست همهٔ شبم شب ماتمست

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

صفحات دفتر کن فکان ز کتاب حسن تو آیتی

کلمات محکمه البیان ز لطیفۀ تو کنایتی

لمعات طور تجلی از لمعان روی تو جلوه ای

جذوات وادی ایمن است ز جذبۀ تو حکایتی

عبقات قدس ز بوستان معارف تو شمیمه ای

[...]

غروی اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح مولی‌الموالی حضرت امیرالمؤمنین (ع)

 

ز طریق بندگی علی نه اگر بشر به خدا رسد

به چه دل نهد؟ به که رو کند؟ به چه سو رود؟ به کجا رسد

ز خدا طلب دل مقبلی به علی ز جان متوسلی

که اگر رسد به علی دلی به علی قسم به خدا رسد

ازلی ولایت او بود ابدی عنایت او بود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در نعت سیدعالم نبی‌اکرم محمد مصطفی (ص)

 

دو جهان نمی و ترشحی زیم عطای محمدی

کتب و صحایف انبیا صفت و ثنای محمدی

نفکند سایه زناز اگر بزمین وجود مقدسش

نه عجب که خلقت مهر و مه بود از ضیای محمدی

بطلب رضای محمدی چو رضای حق‌طلبی دلا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

 

تویی آنکه سکه سلطنت زده حق بنام تو یا علی

که بجز خدای تو مطلع بود از مقام تو یا علی

شده خلقت دو جهان اگر بدو حرف نیر کاف و نون

تویی آنکه خلقت کاف و نون شده از کلام تو یا علی

نه همین قیام وجود را تو شدی سبب ز قیام خود

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode