خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است
از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
به هفت آسمان هشتمین در فزایم
ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
من آن آب نادیه نخل بلندم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
فروغ جمالت نظر برنتابد
صفات خیالت خبر برنتابد
به کوی تو از زحمت عاشقانت
نسیم سحرگه گذر برنتابد
به بازار تو مشتری بیبصر به
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶
فراقت ز خونریز من در نماند
سر کویت از لاف زن در نماند
من ار باشم ار نه سگ آستانت
ز هندوی گژمژ سخن درنماند
تو گر خواهی و گرنه میدان عشقت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷
ز باغت به جز بوی و رنگی نبینم
خود آن بوی را هم درنگی نبینم
زهی هم تو هم عشق تو باد و آتش
که خود در شما آب و سنگی نبینم
چه دریاست عشقت که هرچند در وی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
برون از جهان تکیه جایی طلب کن
ورای خرد پیشوایی طلب کن
قلم برکش و بر دو گیتی رقم زن
قدم درنه و رهنمایی طلب کن
جهان فرش توست آستینی برافشان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰
دلم دردمند است باری برافکن
بر افکندهٔ خود نظر بهتر افکن
میندیش اگر صبر من لشکری شد
دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن
اگر با غمت گرم در کار نایم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶
دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
ز پایم فکندی ز بس دست یازی
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی
مرا جان درافکند در جام عشقت
[...]