گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۳ - در پندو اندرز

 

ز سرتا به پا خویش را هوش کن

منت آنچه گویم چو در گوش کن

دهم چند پندت ز منگفتن است

ز من گفتن است از تو بشنفتن است

اگر بشنوی پندم از جان ودل

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۴ - درنماز و روزه

 

به کار نماز آی و سستی مکن

به طاعات تندی وچستی مکن

به کار عبادت چوکاهل شوی

ز یادخدا زودغافل شوی

حذر کن ستهزا مکن بر نماز

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۵ - درگرامی داشتن میهمان

 

بود تحفه ای از خدا میهمان

چودر پیشت آید بشوشادمان

گرامیش دار ار چه کافر بود

که این گفته گفت پیمبر بود

تو را باشد از خرج مهمان چه بیم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۶ - در اطاعت از پدر ومادر

 

بشو با پدر مادرت آنچنان

که خواهی ز فرزند خود درجهان

شوددر جهان هر که عاق پدر

چوزهر آید اندرمذاقش شکر

تفو باد بر حال واقبال او

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۷ - درمذمت نسوان

 

وفا و صفائی مجو از زنان

که هستند رهزن تر از رهزنان

مکن باخبرشان زاسرار خود

مده آگهیشان ز کردار خود

زنان را مپندار یار تواند

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۸ - در ادای سخن گوید

 

نپرسند تا از تو چیزی مگو

که ماند برایت به جا آبرو

چو گوئی سخن کن تأمل در آن

که تا نکته ای کس نگیرد بر آن

مگو پر سخن خواهی ار آبرو

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۹ - درپنهان داشتن راز

 

تو با دوست هم راز خود را مگو

که تا دشمن آگه نگردد از او

رسانی اگر راز دل را به لب

شود از عجم فاش تا درعرب

شنو تا که پندیت بدهم نکو

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۴۰ - دراسرار

 

هر آنکس که دارای سیم آمده

دلش فارغ از رنج و بیم آمده

اگر سیم داری نداری غمی

عزیز جهان سرور عالمی

رواج همه کارها گشته سیم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۴۱ - درموافقت با هر گروه

 

موافق شو و یار با هر گروه

که گردد شکوه توبرتر ز کوه

چه عاقل چه دیوانه شوهمدمش

چه خویش وچه بیگانه شومحرمش

مصاحب به هر خوب وبد باش و یار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

حقایق نگار آمد از کربلا

به کوری چشم هر آنکس عدوست

نه درفارس تنها درایران زمین

اگر مرد باغیرتی هست اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - قطعه

 

خری با خری گفت منت ز کس

نباید کشیدن پی کاه وجو

دهد کاه وجو صاحب ما به ما

ولی جان زما می ستاند گرو

پی نفع هم آب وهیزم کشیم

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode