گنجور

 
بلند اقبال

نپرسند تا از تو چیزی مگو

که ماند برایت به جا آبرو

چو گوئی سخن کن تأمل در آن

که تا نکته ای کس نگیرد بر آن

مگو پر سخن خواهی ار آبرو

که پر گو بود واعظ و قصه گو

چو گوئی سخن گوی آهسته تر

که تا کس نگردد خبر پشت در

سخن تا نگوئی تومعلوم نیست

که از فضل ودانش تو را بهره چیست

چوگوید سخن کس نظر کن چه گفت

نباید نظر کرد کورا که گفت

بزرگی که درمعانی بسفت

نه منقال انظر بما قال گفت

به خورشید دانش فلکشد سخن

زرمعرفت را محک شد سخن

سلامت طلب باش وخاموش باش

سخن هم چوگوئی نه چاووش باش