نپرسند تا از تو چیزی مگو
که ماند برایت به جا آبرو
چو گوئی سخن کن تأمل در آن
که تا نکته ای کس نگیرد بر آن
مگو پر سخن خواهی ار آبرو
که پر گو بود واعظ و قصه گو
چو گوئی سخن گوی آهسته تر
که تا کس نگردد خبر پشت در
سخن تا نگوئی تومعلوم نیست
که از فضل ودانش تو را بهره چیست
چوگوید سخن کس نظر کن چه گفت
نباید نظر کرد کورا که گفت
بزرگی که درمعانی بسفت
نه منقال انظر بما قال گفت
به خورشید دانش فلکشد سخن
زرمعرفت را محک شد سخن
سلامت طلب باش وخاموش باش
سخن هم چوگوئی نه چاووش باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.