گنجور

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

و زان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

در بخشش و دادن آمد پدید

ببخشید دانا چنان چون سزید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

ببالید کوه آب‌ها بر دمید

سر رستنی سوی بالا کشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم

 

چو زین بگذری مردم آمد پدید

شد این بندها را سراسر کلید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور

 

گرفتار ز او دل شده نا‌امید

نوان لرز لرزان به کردار بید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

 

جهان آفرین تا جهان آفرید

چون او مرزبانی نیامد پدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱

 

دد و دام و هر جانور کش بدید

ز گیتی به نزدیک او آرمید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱

 

سخن چون به گوش سیامک رسید

ز کردار بدخواه دیو پلید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث

 

رمنده ددان را همه بنگرید

سیه گوش و یوز از میان برگزید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث

 

بیاورد و یک‌سر به مردم کشید

نهفته همه سودمندش گزید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

ز خارا به افسون برون آورید

شد آراسته بندها را کلید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

یکایک به تخت مهی بنگرید

به گیتی جز از خویشتن را ندید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

سر مرد تازی به دام آورید

چنان شد که فرمان او برگزید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳

 

خورش‌ها ز کبک و تذرو سپید

بسازید و آمد دلی پر امید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴

 

سیه گشت رخشنده روز سپید

گسستند پیوند از جمّشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱

 

دو پاکیزه از خانهٔ جمّشید

برون آوریدند لرزان چو بید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

که گر از من این داستان بشنوید

شودتان دل از جان من ناامید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

ز کشور به نزدیک خویش آورید

بگفت آن جگر خسته خوابی که دید

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۱۸۶