اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان
دو لشکر رده ساختند از دو روی
جهان گشت پر گرد پرخاشجوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور
نگهبان گمارید چندی بر اوی
وزآنجا به تاراج بنهاد روی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور
ز یاقوت سیصد کمر بیغوی
ز گوهر چهل گرزن خسروی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور
ختو هشتصد بار کز زهر بوی
چو آید فتد هر زمان خوی ازوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۰ - خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان
سه منزل سپه داده زی راه روی
دورویه زده صف به کردار کوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۰ - خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان
ببر خلعت و بند بردار ازوی
به پوزش دلش پاک از انده بشوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه
دگر تا تویی یافه زینسان مگوی
به دشتی که گمراه گردی مپوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه
مه ده یکی پیر بد نامجوی
بسی سال پیموده گردون بدوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه
دژم زی فرسته شه آورد روی
بدو گفت رو پهلوان را بگوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۶ - رزم دیگر گرشاسب با شاه طنجه
ز خرطوم پیل و سر جنگجوی
همه دشت پاشیده چوگان و گوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۸ - گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن
به چنگال بفکند خرطوم اوی
به دندان بکندش سر از تن چو گوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۰ - سپری شدن روزگار گرشاسب
شد آن انجمن زار و گریان بروی
برآمد غریویدن های و هوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را
بگرد از جهان راه مهرش مپوی
از آن پیشتر کز تو برگردد اوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را
ز پوشیده رویان ممان کس به کوی
که بیگانگانشان نبینند روی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۲ - وفات گرشاسب و مویه بر او
سرانجام از او ایمنی نیست روی
که هر کش پرستد بمیرد در اوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب
بهشتی بدی گیتی از رنگ و بوی
اگر مرگ و پیری نبودی در اوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب
سوی شاه با سام یل داد روی
چو آگاه شد زو کی نامجوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب
چو نخچیرگاهی پر از رنگ و بوی
که نخچیر دانش نهد دل در اوی