افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۵ - سر کوبی شورش در مصر
بفرمود من خودم روم بیدرنگ
نباید که با مصر گیرند جنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۷ - سر کوبی سکاها
چو دیدند خود شاه آید بجنگ
زمانی نکردند پیشش درنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۷ - سر کوبی سکاها
که ایشان پراکنده در کوه و سنگ
نه شهرو نه خانه نه جای درنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۸ - فتح تراکیه
دلیران دشمن بگفتند جنگ
نمائیم و ما را نباشد درنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
نترسیم از شیر و ببر و پلنگ
همه نره شیران بمیدان جنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
چو آگاه بودند و حاضر بجنگ
ابر جنگ ایران همه تیز چنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
وزانروی آمد جوانی بجنگ
خروشان و فران وزوبین بچنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
به بستند دروازه را سخت و تنگ
سر برج رفتند از بهر جنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
بگفتند ما با تو داریم جنگ
نترسیم از گرزو تیرو خدنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۰ - عاشق شدن دختر داریوش بر مردونیه، سردار جوان ایرانی
گمانم ز من عار داری و ننگ
که تو دخت شاهی و من مرد جنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
خشایار مبهوت زین آب و رنگ
که باشد گه رزم همچون پلنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
خشایار دیدی جوانهای جنگ
بسر خود و بسته کمر گاه تنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
ز قفقاز آمد کمر بسته تنگ
که شاید که اورا بیارد بچنگ
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
همان دزدرا دست بسته چو سنگ
بگردن نهاده همی پا لهنگ
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیهالرحمه به الفاظ فارسی
در آن کرده آماده نیروی جنگ
به دشمن سر راه بر بسته تنگ
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
سپس تیر و توپ و خدنگ و تفنگ
بپاشند هر سو، بر آیین جنگ
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
گر از من بپرسد، کسی بیدرنگ
نگر گویم ار گویمش: چاره جنگ
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
بود مار بر سنگ و سنگم به چنگ
بسی ننگ باشد کنونم درنگ