گنجور

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۵ - اشارت به اشتباهات مورخان ایران

 

چو کاوس فرمان براند بسی

زاکمینیان یاد نآرد کسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۵ - اشارت به اشتباهات مورخان ایران

 

از این گونه باشد غلط ها بسی

که آگه نبودی از این ها کسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۶۷ - پادشاهی یزدگرد

 

اگرچه یهود است و ترسا کسی

نباید که آزرده گردد بسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۷۶ - پادشاهی قباد (بار نخستین)

 

از آن دز اگرنام بردی کسی

دگر زین جهان برنخوردی بسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۷۹ - شاهنشاهی کسری ملقب به نوشیروان

 

به مردم بخستی فزونی بسی

همی مردمی کرد با هر کسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۶ - پادشاهی سربار معروف به گراز

 

بجستند از تخم شاهان بسی

ندیدند از آن نامداران کسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۳ - در مقام اندرز و نصیحت ملوک

 

کشاورز را نیک داری بسی

که بر وی نیاید ستم از کسی

میرزا آقاخان کرمانی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۱ - غنی کشمیری

 

یکی گفتش ای شاعرِ دل رسی

عجب دارد از کار تو هر کسی

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۸ - کلاغ و روباه

 

خورد نعمت از دولت آن کسی

که بر گفتِ او گوش دارد بسی

ایرج میرزا
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه

 

وطن‌دوستان، دیده‌ام من بسی

چه داند وطن چیست؟ هر ناکسی

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

مشو خار راه خیال کسی

که اندیشه ز اندیشه باید بسی

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه‌:‌

 

چو در زندگی با تو بودم بسی

پس از مرگ جز تو نخواهم کسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۳ - دیدار گرگ

 

بدین خرمی باز ناید کسی

همانا بره گرگ دیدی بسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه

 

که چون من کسی نزد چون او کسی

به حاجت رود، ننگ باشد بسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

که‌آلفته را هست‌غیرت‌بسی

ندارد چو آلفته غیرت کسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه

 

من آن قوم را دوست دارم بسی

وزان قوم برتر ندانم کسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد

 

بگفتا به شهر اندر آیم بسی‌!

که جز دوستانم نداند کسی‌!

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
sunny dark_mode