×
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار
ابر زشت گفتنش بگشاد لب
بگفتا: بس ای شین و عار عرب!
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۸ - مرو را جهازی نکو ساختند
برفت آن غلام همایون به شب
بر ورقه آن سرفراز عرب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم
درین خاک کرده نهان ای عجب
نگویی مرا تو ز حال و سبب؟
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم
چو رفتم بر خال خود ای عجب
بسی رنج دیدم ز درد و تعب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
ازین نام گوید همه روز و شب
نگوید جزین نام خود ای عجب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
چه خویست با او مرا در نسب؟
کجا او ز شام است و من از عرب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
«غراب الیمانی» بد او را لقب
چو رخسارهٔ ورقه دید، ای عجب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
غراب الیمانی بگفت: ای عجب
چو تو نیست داننده اندر عرب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه
که خواهم که چیزی ببیند عجب
هم از معجز و هم ز تقدیر رب
۱
۲