عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن
امیر یمن بود منذر بنام
همی خورد شاد و همی راند کام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب
ز غم بست بر جان ورقه غمام
بزد بانگ بر بارهٔ تیز گام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
منم نامور ورقه ابن الهمام
سوار عرب آفتاب کرام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
یکی خسروی بود در حد شام
اصیل و بلند اختر و نیک نام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
نشد آگه از کار وی خاص و عام
که هست او خداوند و سالار شام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
صفت کرد پیش وی از شاه شام
چنین گفت او را که ای جان مام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
بدان زال گفت ای گران مایه مام
هلا زود زی میر شامی خرام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار
به ناکام باید شدن سوی شام
جدا گشتن از خواب و آرام و کام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه
چو بشنید پیغام او از غلام
که نالنده گشتست ماه تمام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
بدان حال شد تا در شهر شام
دلش ریش از عشق و تن از حسام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
بر ورقه شد در زمان شاه شام
بخوشی بپرسید و کردش سلام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
به نزدیک گلشاه شد شاه شام
بگفت ای دلارام فرخنده نام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
بگو کز در قصر بیرون خرام
که تا من ز خانه برآیم به بام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
به نزدیک گلشاه شد شاه شام
مهی دید با لعبتی کش خرام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
بگفتا ندانم، تو بر گوی نام
بگفتا که ورقه ست ابن الهمام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
چنین گفت گلشاه را شاه شام:
که ای دلبر لعبت نیک نام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
شه شام آمد به نزدیک شام
به نزدیک آن هر دو ماه تمام
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
بر هر دو آمد سبک شاه شام
شده چشمش از غم چو چشم غمام