گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

امیر یمن بود منذر بنام

همی خورد شاد و همی راند کام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب

 

ز غم بست بر جان ورقه غمام

بزد بانگ بر بارهٔ تیز گام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

منم نامور ورقه ابن الهمام

سوار عرب آفتاب کرام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

یکی خسروی بود در حد شام

اصیل و بلند اختر و نیک نام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

نشد آگه از کار وی خاص و عام

که هست او خداوند و سالار شام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

صفت کرد پیش وی از شاه شام

چنین گفت او را که ای جان مام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

بدان زال گفت ای گران مایه مام

هلا زود زی میر شامی خرام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار

 

به ناکام باید شدن سوی شام

جدا گشتن از خواب و آرام و کام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

چو بشنید پیغام او از غلام

که نالنده گشتست ماه تمام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بدان حال شد تا در شهر شام

دلش ریش از عشق و تن از حسام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

قضای خداوند را شاه شام

که بد شوی گلشاه فرخنده نام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بر ورقه شد در زمان شاه شام

بخوشی بپرسید و کردش سلام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

به نزدیک گلشاه شد شاه شام

بگفت ای دلارام فرخنده نام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بگفتا که در شهر در حد شام

یکی خوب رویست گلشاه نام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

بگو کز در قصر بیرون خرام

که تا من ز خانه برآیم به بام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

به نزدیک گلشاه شد شاه شام

مهی دید با لعبتی کش خرام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

بگفتا ندانم، تو بر گوی نام

بگفتا که ورقه ست ابن الهمام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چنین گفت گلشاه را شاه شام:

که ای دلبر لعبت نیک نام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

شه شام آمد به نزدیک شام

به نزدیک آن هر دو ماه تمام

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

بر هر دو آمد سبک شاه شام

شده چشمش از غم چو چشم غمام

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode