شهنشه دژم شد ز گفتار او

فرومانده در کار و کردار او

مرا کرد بیچاره در کار او

حدیثی ز لعل شکربار او

بکونین می ننگرم زآنکه کرد

مرا عشق او فارغ از کار او

بسوزد نقاب شب وروی روز

[...]

سپهدار ایران ز دیدار او

پر اندیشه شد دل از آن کار او

فریبنده گشتی به گفتار او

چه دانی تو نیرنگ و کردار او

مشو غره حسن گفتار او

نظر کن که چونست کردار او

نیاری تو چون تاب دیدار او

ز دیدار رو کن به دیوار او

سری نیست خالی ز اسرار او

دلی کو که نبود طلبکار او

سپاس و سلامی سزاوار او

بر او باد و بر آل اطهار او

مرا خنده آمد بر اطوار او

گشودم زبان را به تیمار او

نباید شدن غافل از کار او

حوالت به ما رفته، تیمار او

بود علم و حکمت سزاوار او

که جای سخن نیست در کار او

فرو مانده‌ام خیره در کار او

چه گویم که باشد سزاوار او

به هر حال گردی مددکار او

کشی بار او را شوی یار او

سلام فراوان ز دادار او

به نه سرور از آل اطهار او

چو دید آن زنازاده کردار او

به خشم اندرآمد ز گفتار او

نمایند هر یک چو دادار او

به رحمت نظر سوی زوار او

شفای تن خسته دیدار او

روان جسته عیسی (ع) زگفتار او

نمودند نفری به کردار او

بدان زشت آیین و رفتار او

نمانده است جز پور بیمار او

تنی زنده از بسته و یار او

نگه چون سوی خوب دیدار او

فکندم گرستم زتیمار او