گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

آن شناسندگان که دانندش

غار بهرام گور خوانندش

نظامی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۵ - مثنوی

 

شعر آن به که خود ندانندش

زانکه «حیض الرجال» خوانندش

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۵ - مثنوی

 

مرد، اگر بر فلک رسانندش

تا نگوید سخن، ندانندش

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه‌ایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او می‌افزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و می‌بیند که همه از او زنده‌اند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بی‌خبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند

 

چه غم ار این خران ندانندش

چون ورا نیست کفو و مانندش

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۲۶ - در وجود نوع انسان

 

در چنین حال زرع خوانندش

اصل این چند فرع دانندش

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ

 

هم سبیلان سبیل دانندش

چشمهٔ سلسبیل خوانندش

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۷ - در بی‌وفایی جهان و خرسندی به حکم قضا

 

زود بر تخته‌ای نشانندش

بر سر حفره‌ای دوانندش

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاث‌الدین محمد

 

کم به دیوان برند مانندش

ور مدون شود، بخوانندش

اوحدی
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل اول » بخش ۴ - حکایت

 

به خود آمد خدای خوانندش

نبود هیچ مثل و مانندش

شیخ محمود شبستری
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۱

 

نور چشم است و مردم دیده

در نظر دائماً نشانندش

روح محض است از سرش تا پا

یک به یک بوسه واستانندش

نقش غیری خیال اگر بندم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۱

 

آب گل را گلاب خوانندش

نزد ما آن گلاب دانندش

شاه نعمت‌الله ولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

نادر عصر خویش خوانندش

پهلوی خویشتن نشانندش

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode