گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱

 

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر

وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر

خوشتر از روی چو گلنار تو بر سرو سهی

نشکفد هیچ گلی بر سر و بالای دگر

هر کجا دل رود آید بسر کوی تو باز

[...]

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر

همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر

پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم

بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر

چون برون می نرود از دل من دانستم

[...]

سیف فرغانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

میپزد باز سرم بیهده سودای دگر

میکند خاطر شوریده تمنای دگر

هوس سروقدی گرد دلم میگردد

که ندارد به جهان همسر و همتای دگر

دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۱

 

کردم از سید راگوی سوالی که ترا

هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر

گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

کمال خجندی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر

من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی

که من امروز دگر دارم و فردای دگر

غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب

[...]

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

چاره این است و ندارم بِه از این رایِ دگر

که دهم جایِ دگر، دل، به دل‌آرایِ دگر

چشمِ خود فرش کنم زیرِ کفِ پایِ دگر

بر کفِ پایِ دگر، بوسه زنم جایِ دگر

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

بعد از این، ما و سرِ کویِ دل‌آرایِ دگر

با غزالی به غزل‌خوانی و غوغایِ دگر

وحشی بافقی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

شعله ی شوق تو از پا ننشیند به عبث

هردمم غوطه دهد اشک به دریای دگر

هر زمان از طرفی جلوه کند زان هردم

همچو دیوانه فهم روی به صحرای دگر

ابوالحسن فراهانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸

 

سیدا دست کش از زلف سمن سای دگر

چشم خود پوش ز رخساره زیبای دگر

سر خود فرش مکن زیر کف پای دگر

مشفقی از قدم یار مرو جای دگر

سیدای نسفی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

خردم طبل جنون کوفت ز سودای دگر

عهد مجنون شد و شد نوبت شیدای دگر

دید از هر که ستم رو به من آورد ندید

غم مگر امن تر از سینه من جای دگر

مژده وصل به فردا دهیم آه که نیست

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷

 

وه که مطرب بود امشب به سر رای دگر

پرده عشق کند ساز و زند جای دگر

در ره کعبه عشق تو بپا نتوان رفت

باید از سر کنم اندر طلبت پای دگر

گر رضای تو بود خوردن خون عشاق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

از سر کوی تو حاشا که روم جای دگر

که نباشد به دلم عشق دلارای دگر

می توان کرد به بالای تو تشبیه او را

بود اگر سرو سهی را به چمن پای دگر

مستی من بود از باده چشم و لب تو

[...]

بلند اقبال
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

نه در آزردن دلها چو تو خودرای دگر

نه چو من بر سر خوی تو شکیبای دگر

نه ترا رأی بجز خوردن خون دل من

نه مرا جز طالب نوش لبت رای دگر

با که گویم که چها میکشم از دست تو من

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۱

 

به سر زلف تو کز زلف تو سر می‌نکشم

چه کنم نیست جز اینم سر سودای دگر

رحمی ای خواجهٔ منعم به گدای در خویش

که ندارد ز تو جز بوسه تمنای دگر

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode