گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۳

 

تا قدم در ره مردان ننهی مردانه

لافِ مردی مزن ای خواجهٔ نافرزانه

در حریمِ حرمِ عشق ترا ره ندهند

تا که از خویش به کلّی نشوی بیگانه

خویشتن بین بنبیند به جز از خود کس را

[...]

حکیم نزاری
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

تو پریرویی و عالم ز تو پر دیوانه

نیست خالی ز تمنای تو یک فرزانه

نیست همتای تو کس قیمت خود را بشناس

که تویی درج فلک را گهر یکدانه

شانه را چند دهد زلف تو مشاطه به دست

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه

کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه

بعد مردن اگر از قالب من خشت زنند

آیم و باز شوم خشت در می خانه

خواستم کین دل سودا زده عاقل گردد

[...]

هلالی جغتایی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۸

 

پیش ما دام طرب نقل و شراب افسانه

نرگست راهزن عاقل و هم دیوانه

خیزد از بهر تو نظاره ز جا مستانه

ای نگاهت به نظر هم می و هم میخانه

سیدای نسفی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای نگه با نظرت هم می و هم میخانه

گردش چشم تو هم ساقی و هم پیمانه

هم مسلمان ز تو حاجت طلبد هم کافر

طاق ابروی تو هم مسجد و هم بتخانه

نرگست با همه در آشتی و هم در جنگ

[...]

قصاب کاشانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷

 

ما نداریم نظر بر می و بر میخانه

کز لب و چشم تو می میکشم و پیمانه

نظره ساقی مستان پی مستی کافیست

مست این نشئه گریزد زمی و میخانه

طاق ابروی تو را تا که مهندس بوده

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

خم ابروی تو، هم کعبه و هم میخانه

لعل دلجوی تو، هم باده و هم پیمانه

تا فسون غم عشق تو، مرا شد در گوش،

نشنیدم سخنی را، که نبود افسانه

ای که جویی لب معشوقه و آبادی عقل،

[...]

افسر کرمانی
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » بلدی

 

بلدی کاش بدی پهلوی قونسول‌خانه

تا ز یاران موافق نشدی بیگانه

حضراتش ننمودند تهی پیمانه

نشدی از غرض چند نفر ویرانه

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید مولود کننده خیبر حیدر صفدر علی علیه‌السلام

 

آنکه نوشید ز مینای دگر پیمانه

یار اغیار شد و شد ز علی بیگانه

کعبه را داد ز کف رفت سوی بتخانه

چه عجب گر ز سبک عقلی خود دیوانه

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » عید نوروز

 

عید بگرفتن امسال در این ویرانه

نبود مورد طعن خودی و بیگانه؟

عید که، عید کجا، عید چه؟ ای دیوانه!

خانه داران را عید است، ترا کو خانه؟

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode