گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۹

 

الله الله چه شوخ دیده کسی

که به فریاد هیچ کس نرسی

من تو را خواهم از دو عالم و بس

کز دو عالم همین مرا تو بسی

از توام جز تو آرزویی نیست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۶

 

ای به بالا همانک می دانی

تو گلی ما همانک می دانی

گر روی در چمن ز رشک قدت

رود از جا همانک می دانی

بر تو سیم ناب و اندر سیم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹

 

این چنین خوب و نازنین که تویی

نبود هیچ کس چنین که تویی

گر گلستان جنتم بخشند

نروم زان گل زمین که تویی

صحبت جان و تن نیارد تاب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

ای سر از قدر بر فلک سوده

عالمی در پناهت آسوده

از زمین بوس سرکشان جهان

آستان تو گشته فرسوده

گوش سایل به جز صدای کرم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ای سهی قد که عمر تو اکثر

گشته مصرف به نحو و تصریف است

قد و زلف تو را اگر بنده

کرده تعریف جای تشریف است

نبود این جنس نکته بر تو نهان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

هر که ناکس بود در اصل و سرشت

به تقالیب دهر کس نشود

سگ مگس را اگر کنی مقلوب

قلب آن غیر سگ مگس نشود

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

من که از دولت قناعت رست

گردن همتم ز غل طمع

طمع از مال و جاه ببریدم

محنت فاقه به که ذل طمع

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

به مه آن رخ چرا کنم تشبیه

ترک تشبیه ناموجه به

گرچه آمد «مشبه به » خوب

هست صد بار ازو «مشبه » به

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

بیشه فقر جای شیران است

شیر این بیشه باش تا باشی

پیشه مرد چیست نفی وجود

مرد این پیشه باش تا باشی

با دو اندیشه جمع نتوان بود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۲ - باشد این در مدح سلطان بوسعید

 

دوش چون برد سر ز گردش مهر

ظل مخروطی زمین به سپهر

بود الحق چو خیمه مشکین

سرکشیده بر اوج چرخ برین

ز انجمش میخ و از شهاب طناب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۴ - این هم صفت عمارت اوست

 

حبذا منزلی چو کاخ بهشت

خاک و خشتش همه عبیر سرشت

گویی از طارم سپهر برین

بیت معمور آمده به زمین

بهر احرامش از چهار طرف

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۵ - شد این نوشته به سلطان محمد رومی

 

طاب ریاک ای نسیم شمال

قم و سر نحو کعبة الآمال

نفس از وی صدق مشکین کن

راه اخلاص رفتن آیین کن

از خراسان ببند بار نیاز

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - کرده در اینجا بیان معرفت صوفیان

 

صبحدم باده شبانه زدیم

ساغر عیش جاودانه زدیم

گرچه خم گشت قد ما چو کمان

تیر اقبال بر نشانه زدیم

جانب ما زمانه کج نگریست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در لباس مجاز گفته شده است

 

ای به روی تو چشم جان روشن

وز فروغ رخت جهان روشن

رخ به راه تو سوده مه که چنین

تابد از اوج آسمان روشن

هر شب از شعله های آتش دل

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode