گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

با من درد کش سبو بدهید

متنی بر سرم از و بنهید

بار ساقیست ابها العشاق

توبه گر بشکنید بی گنهید

به عشق اگر دهند انصاف

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

پیش روی تو ماه را چه وجود

که رخ تست ما هو المقصود

در شب قدر ابروان ترا

همه محرابها برند سجود

آید از زلف تو فغان دلم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

دوستانم سگ تو میخوانند

دوستان قدر دوستان دانند

تیزتر باشدم به مهر تو دل

که به تیغ از در توام رانند

با رقیبان تند خوی بگوی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

را گشودند بار بر ببندید

خویشتن زیر بار مپسندید

این جهان درد خورد دندانیست

وارهیدید از او چو بر کندید

برگ ریزان عمر شد نزدیک

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

از آن میان هیچ اگر نشان باشد

این خبر هم در آن دهانه باشد

گر میان باشد شه بزیر قبا

خرقة بنده در میان باشد

وره دهان گویمش که هست آن نیز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰

 

سرو را هرکه راست می‌گوید

قامت بار ماست می‌گوید

چون دهانت کجاست می‌گویم

چون دهانم کجاست می‌گوید

خبری ز آن میان چو می‌پرسم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶

 

شوخی از چشم تو عجب نبود

مردم مست را ادب نبود

پیش رویت دو زلفت طرفه فناد

از آنکه یک روز را در شب نبود

رسن زلف تو کشد دل ما

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

عاشقان قصه های نو شنوید

که شما نیز عاشقان نوید

می رسد از خدا نسیم نوی

خس نهایه از نسیم زنده شوید

بالغی نی و دعوی پیران

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

چو بیتی به بیت خود نمدی

خواستی گرچه آن سزاوار است

ای همچو شعرت چرا نمیدزدیم

نمد خانقه که بسیار است

گر آگه نه ای ازین معنی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

گفت صاحبدلی به من که چراست

که تورا شعر هست و دیوان نیست

گفتم از بهر آنکه چون دگران

سخن من پر و فراوان نیست

گفت هر چند گفته تو کم است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

میزند بنگ صاف مرشد خاف

غافل از ذوق باده غیبی است

گرچه آن شیخ کالنبی گویند

کالنبی نیست شیخ کبنی است

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

از جناب رفیع داودی

گه سلیمانش آستان بوسید

بطریق معامله سوی شیخ

مدتی شد که تحفه رسید

بار دیگر ز جامه دران امید

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

 

ترک دنیای دون بگیر کمال

تا جهانیت مرد دین خوانند

هر که در بند ریش و دستار است

خاص و عامش به هیچ نستانند

چون کلاه ار سریش هست به ترک

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۲

 

چون علاالدین ما بوقوت سماع

در فغان و خروش میآید

گوییا از حرارت انگشت

دیگ طوسی بجوش می آید

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۷

 

گفت فرهاد آقا به میر ولی

که رشیدیه را کنیم آباد

زر به تبریزیان بآجر و سنگ

بدهیم از برای این بنیاد

بود مسکین به شغل کوه کنی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

دو کمالند در جهان مشهور

یکی از اصفهان یکی ز خجند

این یکی در غزل قدیم المثل

و آن دگر در قصیده بیمانند

فی المثل در میان این دو کمال

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۷

 

پهلوان فقاعی ار ناگاه

زیر یخ رفت و داد جان و نفیس

پسرش را بگو بگور پدرش

برد الله مضجعه بنویس

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۸

 

از کتابت مشو جلال ملول

قلم کاهلی به خط درکش

سخن خال شود نویس که هست

سخن خال و خط نوشتن خوش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

بهر بریان امیر زاده ما

گوسفندی خرید و فربه و خوش

زود با ورجیان مطبخ وی

گو سپند افکنند در آتش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۱

 

حافظ نیکخوان نیک نویس

هرکه حق گویدت شنو سخنش

چنگ را بیش بر کنار مزن

بسر خود که بر زمین نزنش

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode