دوستانم سگ تو میخوانند
دوستان قدر دوستان دانند
تیزتر باشدم به مهر تو دل
که به تیغ از در توام رانند
با رقیبان تند خوی بگوی
که ز کشتن مرا نترسانند
از رخت هم حق نظر برسد
گر دو زلف تو حق نپوشانند
چه درخت گلی که از سر شاخ
هر گلی بر تن تو لرزانند
کی گذارند حاسدان بتوام
که مرا هم بمن نمی مانند
به غلامی بر آر نام کمال
تا همه خلق مقبلش خوانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دوستی و محبت است. شاعر بر اهمیت دوستی تأکید میکند و میگوید که دوستان واقعی ارزش یکدیگر را میدانند. او از دوستش میخواهد که با سرعت بیشتری به او محبت کند و نگران رقیبان نباشد، زیرا نباید از تهدیدات آنها ترسید. همچنین، شاعر به زیبایی چهره دوستش اشاره میکند و میگوید که حتی اگر کسی بخواهد او را از دیدن زیباییهای دوستش محروم کند، این کار ممکن نیست. در نهایت، او از دیگران خواسته که نام او را به عنوان برترین و با كمال معرفی کنند.
هوش مصنوعی: دوستان من تو را به عنوان یک سگ میشناسند، اما دوستان واقعی ارزش و قدر یکدیگر را درک میکنند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و محبت تو، از هر چیز دیگری تیزتر و حساستر شده است، حتی از تیغی که ممکن است من را از در تو دور کند.
هوش مصنوعی: به رقیبان سرسخت بگو که از تهدید به کشتن من نترسند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را بنگریم، حق دیدن حقیقت از آن میرسد، حتی اگر دو زلف تو آن حقیقت را پنهان کنند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و لطافت یک درخت گل اشاره دارد که شکوفههایش به آرامی بر روی بدنت حرکت میکنند. این تصویر از زیبایی و باری که گلها به ارمغان میآورند، حس شادابی و زندگی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: کسانی که حسد میورزند، نمیتوانند مانع از پیشرفتم شوند، زیرا خودشان نیز نمیتوانند دائماً در کنار من بمانند.
هوش مصنوعی: به خدمت یکی از بزرگترین یا بهترین افراد، نامی نیک و شایسته بده تا همه مردم او را به خوبی بشناسند و مورد توجه قرار دهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بندگان تو زار و گریانند
زار هر ساعتی تو را خوانند
چفته بالا و خسته رخسارند
کوفته مغز و سوخته جانند
تا شبیخون زده ست بر تو اجل
[...]
تا چو سویش براقِ دل رانند
در رکابش همه برافشانند
عالمی در ره تو حیرانند
پیش و پس هیچ ره نمیدانند
عقل و فهم ارچه هر دو تیزروند
چون به کارت رسند درمانند
جان و دل گرچه عزتی دارند
[...]
در جهان سه نظامیئیم ای شاه
که جهانی ز ما به افغانند
من به ورساد پیش تخت شهم
و آن دو در مرو پیش سلطانند
به حقیقت که در سخن امروز
[...]
تا به ارمن رسیدهام بر من
اهل ارمن روان میافشانند
خاصه همسایگان نسطوری
که مرا عیسی دوم خوانند
عیسی و چرخ چارم انگارند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.