گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

دیده از جلوه بتان بستیم

در ببستیم و از بلا رستیم

بود دامی ز زلفشان هر موی

به سلامت ز دامشان جستیم

چون نیامد به دست دامنشان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

در ره تو ز دیده پا کردم

خاک پایت به دیده جا کردم

بستم از هر چه بود چشم امید

پس به روی تو دیده وا کردم

سینه را از خیال غمزه تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴

 

تا کی از جان خود جدا بودن

به ازین بودن است نابودن

یارو دادن به بیوفایی خط

من و سربر خط وفا بودن

کرده ام در صف سگانش جای

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

ای ز لعل لب تو خون دل من

هیچ دل خون مباد چون دل من

آتشم در درون فکندی و هست

اخگری زآتش درون دل من

سوخت از سوز دل تنم ای کاش

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

تا به چشم تو سرمه ره کرده

خانه مردمان سیه کرده

سال تو چارده نکرده تمام

نام تو ماه چارده کرده

روی تو بهر خانه ویرانان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

ای به خوبی رخ تو از مه به

قصه ماه با تو کوته به

به مه آن رخ چرا کنم تشبیه

ترک تشبیه ناموجه به

گرچه آمد «مشبه به » خوب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

ای به بالا بلای جان همه

کوته از وصف تو زبان همه

آسمان است قبله حاجات

آستان تو آسمان همه

چون تو نازک میان بسی دیدم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

انت شمس البقا و غیرک فی

کل شی ء سواک لیس بشی

نیست امکان بساط بوسی تو

تا نگردد بساط امکان طی

نیست جز مشت گل ز کارگهت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

 

آمدی و آتشم به خانه زدی

نلت ماکان منتهی آمدی

دستگیر مریض کیست طبیب

یا طبیب القلوب خذ بیدی

بی رخت زندگی نمی خواهم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

هیچ ازین مبتلا نمی پرسی

چیست موجب چرا نمی پرسی

نیست پروای حال بنده تو را

وز برای خدا نمی پرسی

وقت بیگانگان خوش است بسی

[...]

جامی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode