نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
این زند لاف کهایرجی گهرم
وان به دعوی که آرشی هنرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
چون بران داستان غنود سرم
داستان گوی دور شد ز برم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
اوفتادم چو برق با دل گرم
بر گلی نازک و گیاهی نرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
گفت سوگندها به جان و سرم
که برآیی یکی زمان ببرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
شد به دادن شتاب ساقی گرم
برگرفت از میان وقایه شرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
چند کوشیدم از سکونت و شرم
آهنم تیز بود و آتش گرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
داشتی تا ز غصه جان نبرم
اژدهایی برابر نظرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
نشود آب جز به آتش گرم
جز به آتش نگردد آهن نرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
من نه کز سرّ کار بیخبرم
در همه علمی از تو بیشترم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
رغبت هرکسی بدو شد گرم
آمد از هر سویی شفاعت نرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
گفت رنج از برای خود نبرم
بلکه خونخواه صدهزار سرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
چون ز مستی درید پردهٔ شرم
گشت بر ماه مهر ماهان گرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
کورهای چون تنور از آتش گرم
کاهن از وی چو موم گشتی نرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
چه حریفم که این فریب خورم
من ز دیو آدمی فریبترم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
خیر گفت از خدا نداری شرم
کاب سردم دهی به آتش گرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
داشت باغی به شکل باغ ارم
باغها گرد باغ او چو حرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
خواند و از من خرید با صد شرم
در بها داشتم بسی آزرم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
یا رب این من، غریب کم خطرم
که چو بخت اندر آمدی، زدرم
خه، تو، یاری زخوب خوبتری
وای من، کز غمت ز بد بترم
همه تن چشم اگرچه چون نرگس
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
در فراق تو سوخت این جگرم
تا چو بخت اندر آمدی، ز درم
کرده صد چشم گرچه چون نرگس
در گل عارض تو می نگرم
هم ز خود باورم کسی نکند
[...]
کمالالدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضاً فی هجو شهاب الدّین عمر اللنبانی (مثنوی)
هیچ هرگز ندارد او آزرم
هیچ در چشم او نیاید شرم