سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۶۲ - المثل فی الخشوع و حضور القلب فی الصّلوة قصّة امیرالمؤمنین علیهالسّلام
کان نمازی که عادتی باشد
خاک باشد که باد برپاشد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۰ - در صفت موت بنیآدم از خاصّه و عامه
در میان ار هزار کُه باشد
مرگ یک دم چو خاک بر پاشد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۳ - در مدح نظامالملک ابونصر محمّدبن عبدالحمیدالمستوفی
مال دنیا اگر ورا باشد
همه بر زایرانش بر پاشد
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - وله ایضا
می کنی دوستیّ دشمن من
تا از آن حشمتت فزون باشد
خود جز این چشمم از تو کی دارد
هر که را عقل رهنمون باشد؟
این چنین دون و بدگهر که تویی
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱ - در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند همه از یک خدای میگویند و بخشایش از او دارند از هستی خود رهیدهاند جز ذکر و تعظیم خلق در ایشان چیزی نمانده است از ماسوی اللّه نیست شدهاند و قایم به حقاند «فانی ز خود و به دوست باقی ----- این طرفه که نیستند و هستند»
دعوتش با خواص حق باشد
تا بر ایشان نثار سر پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدایتعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف میکند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.
گردش و بیخودیاش یک باشد
زانکه آن خمر هر سوش پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۱ - در بیان آنکه چون چلبی حسامالدین قدساللّهسره از دنیا نقل کرد خلق جمع شدند و ولد را گفتند که «بجای والد بنشین و شیخی کن. تا اکنون بهانه میکردی که حضرت مولانا قدسنااللّهبسره العزیز چلبی حسامالدین را خلیفه کرده بود. در این حال که او نقل کرد باید که قبول کنی و بهانه نیاوری» و منقاد شدن ولد و قبول کردن شیخی را.
از چنین داد بیخبر باشد
گرچه خور نور بر سرش پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۸ - در معنی این حدیث که «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»؛ این تن را که دوستتر از همه میداری و بر وی لرزی از او قویتر دشمنی نداری
پیش از موت موت این باشد
اینچنین موت نورها پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۳ - در بیان آنکه در مخلوقات و مصنوعات آدمی است که مختار است و باقی مجبوراند اختیاری ندارند. چنانکه آتش قادر نیست که گرمی نکند و آب نتواند که تری نکند و آفتاب نتواند که روشنی ندهد. پس آدمی در محل حساب از آن است که مختار است و بربد و نیک قادر است. و اگر گوید مجبور و قادر نیستم خلاف میگوید زیرا پشیمانی او بر کار کرده مکذب دعوی اوست
اعتقاد بدت چو این باشد
خور دین بر تو نور کی پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۳ - در بیان آنکه در مخلوقات و مصنوعات آدمی است که مختار است و باقی مجبوراند اختیاری ندارند. چنانکه آتش قادر نیست که گرمی نکند و آب نتواند که تری نکند و آفتاب نتواند که روشنی ندهد. پس آدمی در محل حساب از آن است که مختار است و بربد و نیک قادر است. و اگر گوید مجبور و قادر نیستم خلاف میگوید زیرا پشیمانی او بر کار کرده مکذب دعوی اوست
گرچه در خیر رنج تن باشد
حق بر آن رنج گنجها پاشد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۵ - در بیان آنکه اصل در آدمی خلق است صورت را اعتبار نیست. زیرا که روز قیامت هرکس بلخق خود خواهد حشر شدن. اگر بصفت سگ باشد بصورت سگ حشر شود. دلیل بر آنکه التفات بر صورت نیست، حق تعالی سگ اصحاب کهف را از سلک اولیا خواند که ورابعهم کلبهم، چون در او خلق مردان بود صورتش رااعتبار ننهاد که ان اللّه لاینطر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم.
دل اگرچه در آب و گل باشد
همچو خورشید نورها پاشد
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره
آخرالامر ایلچی صبا شد
گشادهزبان و بستهقبا شد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷
از آن میان هیچ اگر نشان باشد
این خبر هم در آن دهانه باشد
گر میان باشد شه بزیر قبا
خرقة بنده در میان باشد
وره دهان گویمش که هست آن نیز
[...]