گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

این ورستاد مر تراست روان

کار فرمودنش بسی آسان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

کار دشخوار گرددت پس از آن

وز تو دشخوار، کار اهل جهان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بی‌وجدان

 

دیوخویی به صورت انسان

زاین به خود بسته تهمت وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بی‌وجدان

 

گفت دین تو چیست‌؟ مرد جوان

گفت ابلیس‌: دین من وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت

 

زان که آن نامه‌ها به ‌نام و نشان

داشت عنوان مرد بی‌وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

پیر پرسید شرح حال جوان

کرد او شرح حال خویش بیان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

قصهٔ عشق و عاشقی به میان

در میانه چه می کند وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

« کانچه را نام کرده‌ای وجدان

چیست جز باد کرده در انبان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۳ - ا ندرز

 

بهتر است از برای مرد جوان

یک درم دین ز صد درم وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۳ - ا ندرز

 

چون که وجدان چنین بود یاران

وای بر حال مرد بی‌وجدان

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
sunny dark_mode