ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
شب آدینه هشتم آبان
شد به مجلس خلاف شه عنوان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
من کشیدم زکام تیغ زبان
تکیه کردم به صاحب قرآن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
یا بود از نوادر دوران
کیمیاسان ز چشم خلق نهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
این ورستاد مر تراست روان
کار فرمودنش بسی آسان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
کار دشخوار گرددت پس از آن
وز تو دشخوار، کار اهل جهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان
خلق رفتند جانب وجدان
اصلهای قدیم شد هذیان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان
هر دوان ریشه داشت در ایران
آن ز زردشتو اینز نوشروان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان
ساده و سهل و راحت و آسان
چیست دین تو؟ دین من وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
دیوخویی به صورت انسان
زاین به خود بسته تهمت وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
گفت دین تو چیست؟ مرد جوان
گفت ابلیس: دین من وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
هست حسی درون قلب نهان
که بود نام نامیش وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
در جهان اعتماد و اطمینان
نیست الا به مرد با وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
نیک و بد را شناسد از وجدان
هست وجدان برابرش میزان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت
زان که آن نامهها به نام و نشان
داشت عنوان مرد بیوجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم
پیر پرسید شرح حال جوان
کرد او شرح حال خویش بیان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم
قصهٔ عشق و عاشقی به میان
در میانه چه می کند وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم
« کانچه را نام کردهای وجدان
چیست جز باد کرده در انبان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۳ - ا ندرز
بهتر است از برای مرد جوان
یک درم دین ز صد درم وجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۳ - ا ندرز
چون که وجدان چنین بود یاران
وای بر حال مرد بیوجدان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
سه اقانیم روشنش به جهان
هست عقل و تمدن و وجدان