گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان

 

راحت از راه دل چنان برخاست

که دل اکنون ز بند جان برخاست

نفسی در میان میانجی بود

آن میانجی هم از میان برخاست

سایه‌ای مانده بود هم گم شد

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

ناله از طاق آسمان برخاست

صبح چون دردمید از پس کوه

آتشی از همه جهان برخاست

عنبر شب چو سوخت زآتش صبح

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

دوش کان شمع نیکوان برخاست

ناله از پیر و از جوان برخاست

گل سرخ رخش چو عکس انداخت

جوش آتش ز ارغوان برخاست

آفتابی که خواجه‌تاش مه است

[...]

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

ناگه از میکده فغان برخاست

ناله از جان عاشقان برخاست

شر و شوری فتاد در عالم

های و هویی از این و آن برخاست

جامی از میکده روان کردند

[...]

عراقی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

نعره از جان عاشقان برخاست

نرگس نیمه‌مست خواب‌آلود

به تماشای بوستان برخاست

چون میان توام بشد ز کنار

[...]

خواجوی کرمانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - بث‌الشکوی و مدح بهاء‌الدین

 

باز عشقم به کین جان برخاست

از سرا‌پای من فغان برخاست

غم چنانم نشست در دل تنگ

که دویی از میانشان برخاست

این چه طوفان محنت‌ست که باز

[...]

فصیحی هروی
 
 
sunny dark_mode