شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۴ - حکایت
حق از این هر دو بر کران آمد
بحقیقت نه این نه آن آمد
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴ - پایه دعاگویی جناب خداوندگاری چنان بلند است که مادام که قلم بلند بالا پای بر قبه قصر قصه قیصر و کنگر ایوان داستان نوشیروان ننهاد سر او به آن نرسید لاجرم سر کرده و سر بر آن درآورده همواره این رقم می زند که سایه دولتش پاینده باد و آفتاب معدلتش تابنده
ابر نیسان که درفشان آمد
آب دریا که بیکران آمد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳
دل ز جور فلک بجان آمد
بفلک بر نمی توان آمد
تا حدیثت شنید عیسی دل
بزمین باز از آسمان آمد
هر کجا جرعه تو ریخت بخاک
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
چون شب تیره در میان آمد
دل درویش در فغان آمد
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو
بس که از درد دل به جان آمد
دلش از درد در فغان آمد
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳
بوئی از گلستان جان آمد
بتن مردگان روان آمد
مرهم داغ سینه افکار
صحبت جان ناتوان آمد
زنگ دلهای عاشقان بزدود
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
مژده ایدل که وقت آن آمد
که ز غم بر کران توان آمد
دشت غم را کنار شد پیدا
بحر اندوه را کران آمد
وقت تشنیع دشمنان طی شد
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
در صفاهان که ساحت پاکش
خوشترین بقعهٔ جهان آمد
تا چهل سال با نهایت فقر
عرض خود را نگاهبان آمد
با بد و نیک کرد آمد و رفت
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
دور پرگار در میان آمد
نقطه در دایره عیان آمد
سرتوحید قطب عالم شد
مهدی آخرالزمان آمد
عکس دلدار در دلم بنمود
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۱ - قطعه ناتمام
پسته از شهر دامغان آمد
به و لیمو ز اصفهان آمد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
که برادر، دلم به جان آمد
کارد آخر به استخوان آمد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
پای رنجش چو در میان آمد
راز پوشیده بر زبان آمد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل
مردی از فاقه در امان آمد
کارش از گشنگی به جان آمد