گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - در تعریف علم و شان آن

 

دیدهٔ جان بوعلی سینا

بود از نور معرفت بینا

سایهٔ آفتاب حکمت او

یافت از مشرق و لوشینا

جان موسی صفات او روشن

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

انوری چون خدای راه نمود

مصطفی را به نور لوشینا

برد قدرش به دولت فرقان

پای بر فرق گنبد مینا

نور عرشش به عرش سایه فکند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در تهدید

 

آفتاب سخا حمیدالدین

دور از مجلس تو مرگ فجا

نی شکر گفته‌ای و می نرسید

شاعرم هم به مدح و هم به هجا

... خر یاد می‌کنم لیکن

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - وقتی انوری را درد پایی عارض گشته و ناصرالدین طاهر به عیادت وی رفته در شکر آن و عذرخواهی این قطعه گفته است

 

این فلک پیش طالع نیکت

کرده بردار اختر بد را

فتح باب کفت به بار آرد

قلب دیماه شاخ بسد را

مستعد قبول نطق کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - در هجا گوید

 

می‌نبینی که روزگار چه کرد

به فلک برکشید دونی را

بر سر آدمی مسلط کرد

آنچنان خر فراخ کونی را

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فی‌الهجا

 

گفته بودی که کاه و جو بدهم

چون ندادی از آن شدم در تاب

بر ستوران و اقربات مدام

کاه کهتاب باد و جو کشکاب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در طلب شراب گوید

 

میر حیدر ایا که خیزد جود

از کف تو چو از شراب طرب

دوستت انوری که نگشاید

جز به یادت ز دوستداری لب

سه شبانروز شد که از مستی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه

 

گره عهد آسمان سست است

گره کیسهٔ عناصر سخت

آنکه بگشاد هیچ وقت نبست

گره عهد و بندگیش ز بخت

کیست بحری که موج بخشش اوی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - در شرح اشتیاق گوید

 

به خدایی که از میان دو حرف

هفت چرخ و چهار طبع انگیخت

بوی کافور و عود و مشک آورد

رنگ طاوس و کبک و زاغ آمیخت

که مرا درد هجر تو بر سر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

به خدایی که در ولایت غیب

عالم السر و الخفیاتست

که غمت شه رخم به اسب فراق

آن چنان زد که بیم شهماتست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - شراب خواهد

 

ای کریمی که در عطا دادن

خاک پایت مرا به سر تاجست

جان شیرین من به تلخ چو آب

به سر تو که نیک محتاجست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی و شکر نعمت او

 

از خواص سخای مجد کرم

که همه دین و دانش و دادست

آنکه گردون در انتظام امور

تا که شاگرد اوست استادست

آنکه تا بنده می‌خرد جودش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - در طلب جو این قطعه فرموده

 

ای بزرگی که دین یزدان را

لقبت صد کمال نو دادست

دان که من بنده را خداوندی

میوه و گوشتی فرستادست

میوه در ناضج اوفتاد و کسی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸

 

به خدایی که از کمان قضا

تیر تقدیر را روان کردست

چشمهٔ آفتاب رخشان را

خازن نقد آسمان کردست

کز نحیفی و ناتوانی و ضعف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - در آرزومندی

 

به خدایی که روز را دامن

با گریبان شب گره کردست

پشت چرخ از نهیب تیر قضا

جفته همچون کمان به زه کردست

کارزوی توام جهان فراخ

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲

 

به خدایی که با بزرگی او

چرخ با آنچه اندرو خردست

که مرا پای در رکاب سفر

دست بوسیدن تو آوردست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - مطایبه

 

دوش در خواب من پیمبر را

دیدمش کو ز امت آزردست

گفتمش ای بزرگ چت بودست

طبع پاک تو از چه پژمردست

گفت زین مقر یک همی جوشم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - اظهار اشتیاق کند

 

به خدایی که در پرستش خویش

آسمان را رکوع فرمودست

دست حکمش به کیلهٔ خورشید

خرمن روزگار پیمودست

که ز چشمم به عشق خدمت تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

عاقلا از سر جهان برخیز

که نه معشوقهٔ وفادارست

گیر کامروز بر سر گنجی

پا نه فردات بر دم مارست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱

 

به خدایی که در دوازده میل

هفت پیکش همیشه در سفرست

تختهٔ کارگاه صنعت اوست

کو سواد مه و بیاض خورست

چمن بوستان نعت ترا

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
۹
sunny dark_mode