سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵
دوش چون در تتق غیب بخوابانیدم
این دو هندوی جهاندیده نورانی را
کرکس نفس فرو مانده ز پرواز هوس
خاست شوق طیران بلبل روحانی را
دست دولت در بختم بگشود اندر خواب
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست
به هوای چمن خلق تو جان داد به باد
هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست
زان سر زلف بریدند که دردورانت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۶
می که نفع است درو در خوردست
گرچه بیش از همه بدنام و دنی است
خار کو ما در گلبرگ طری است
ز آنچه آزار کند سوختنی است
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۵
ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق
به وجودت ابدا زحمت و رنجی مرساد
از ره راستی اندر چمن دین سروی
خاطرت باد چو سرو از همه بندی آزاد
گرچه از هستی ما عارضهات گرد انگیخت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۶
ای یاد حضرتت چو قدح مایه نشاط
طبع جهان به خرمی دولت تو شاد
آن لفظ وعدهای که پی آن محقرست
حاشا که از ضمیر منیرت رود زیاد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۳
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر
نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد
سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش
مردم چشم مرا کحل سپاهان آورد
یا ایاز طرف بارگه محمودی
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۷
من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من
این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد
پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه
چه ز دست من درویش گدا برخیزد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۴
یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده
که به دم سردی و افسردگی از دی بترند
خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است
که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند
گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۰
شاها وزرایی که امینان امیرند
بی وجه مرا در پی خود چند دوانند
بودند بران عزم که مرسوم رهی را
امسال نرانند و کنون نیز برآنند
هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۳
اول آن است که چون نیت عزلت دارد
بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود
گوشه خانهای امروز وطن خواهد ساخت
کش خداوند جهان خانه خدا خواهد بود
مدتی مالک ملک شعرا بود بحق
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۷
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
باش تا دولت ایام وصال آید باز
بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۸
دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض
هست و فرض است که قرض غرما باز دهد
بنده را غیر در شاه دری دیگر نیست
قرض باید که ز انعام شما باز دهد
وجه این قرض که از من غرما میخواهند
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۰
ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست
خود فلک را چه دری بهتر ازین میباید
پرتو رای تو را دید خرد گفت مرا
چه مبارک سحری بهتر ازین میباید
توامان چون ز غلامان کمر بسته توست
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۲
ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۳
دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه
آمد از بندگی شاه که میفرماید
رو بگو بنده دیرینه ما سلمان را
که بخواه از کرمم هر چه تو را میباید
بنده بر حسب اشارت طلبی کردم و شاه
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۷
دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت
کای گرفته ز جهان طبع لطیف تو ملال
پیش ارباب زمان می نروی از چه سبب
بهر قوتی که گریزت نبود در همه حال
گفتمش زانکه درین دور قمر نیست کسی
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۹
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو
در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال
زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب
بوده از خون شفق جام افق مالامال
تن بدخواه تو دیدم شده غربال به تیر
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴۴
صورت لطف الهی شرف ملت و دین
معدن خلق حسن مظهر حق شاه حسین
شاه پرویز لقا خسرو جم قدر که هست
دل و دستش به همه مذهب و کیشی بحرین
بحر را با دل او عقب قیاسی میکرد
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶۰
هر که خواهد که بود پیش سلاطین بر پای
همچو شمعش نگریزد ز ثبات قدمی
ادب آن است که گر تیغ نهندش بر سر
بایدش داشت زبان گوش ز هر نیک و بدی
بعد از آن کارش اگر زانکه فروغی گیرد
[...]