گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱۰

 

چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کردن

مژه را گشاد دادن، در فتنه باز کردن

چو کمال صنع بی چون ز جمال تست پیدا

نتوان حدیث عشقت ز ره مجاز کردن

همه خواب مردمان شد به دو دیده تلخ، یارب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۶

 

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن

زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن

من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از آن لب

ز شکر کجا تواند مگس احتراز کردن

بسؤال بوسه از ما چه کنی به خواب چشمان

[...]

کمال خجندی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴ - امیرحسن دهلوی فرماید

 

چه خوشست از دو چشمت نظری بناز کردن

مژه را گشاد دادن در فتنه باز کردن

چه خوشست بهر پوشش سر بقچه باز کردن

بقبا چو آستین دست هوس دراز کردن

توکه برک که داری علم طلا تمنا

[...]

نظام قاری
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶

 

منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن

ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن

قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته

بخیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن

چو تو صبح و شام خوانی بحریم وصل ما را

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

چه خوشست از دو یکدل سر حرف باز کردن

سخن گذشته گفتن گله را دراز کردن

گهی از نیاز پنهان نظری به مهر دیدن

گهی از عتاب ظاهر نگهی به ناز کردن

اثر عتاب بردن ز دل هم اندک اندک

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۰۳

 

ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن

که به جامه های صورت نتوان نماز کردن

قد همچو تیر خود را به سجود حق کمان کن

که به این کلید بتوان در خلد باز کردن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۴

 

ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن

که به جامه های صورت نتوان نماز کردن

قد همچو تیر خود را به سجود حق کمان کن

که به این کلید بتوان در خلد باز کردن

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲

 

چه خوش است با خیال تو نهفته رازکردن

به زبان بی زبانی سر شکوه بازکردن

سر راه جلوه ات را به صد آرزوگرفتن

نگه نیازمندی، به غرور و نازکردن

به ره سمند نازت دل و دین فشانی از ما

[...]

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

چه خوشست از تو گاهی مژه نیم باز کردن

به تلافی تغافل نگهی به ناز کردن

نتوان چو فاش از تو سر شکوه باز کردن

من و محرمی و کنجی بنهفته راز کردن

چه تمتع است ما را ز تو ای نهال سرکش

[...]

طبیب اصفهانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

چه غم ار به جد گرفتی ز من احتراز کردن؟

نتوان گرفت از من به گذشته ناز کردن

نگهت به موشکافی ز فریب رم نخوردن

نفسم به دام بافی ز سخن دراز کردن

تو و در کنار شوقم گره از جبین گشودن

[...]

غالب دهلوی