میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
منم و دل خرابی، به تو می سپارم او را
به چه کار خواهد آمد، که نگاه دارم او را
چو به او رسم، سخنها ز زبان غیر گویم
که به این بهانه شاید به سخن درآرم او را
دم آخر است، دشمن! به منش گذار یک دم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
چو مرا به بزم بیند، زمیان کنار گیرد
عجب است کاین قدرها، ز من اعتبار گیرد
ز تپیدن دل خود، شب هجر در عذابم
که غمت نمیتواند که در آن قرار گیرد
ز دل رمیدهٔ من، عجب است عالمی را
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
ز جراحت تو ذوقی دل بیقرار دارد
که دل هزار دشمن، ز حسد فگار دارد
تو ستمگری، ولیکن ستم تراست ذوقی
که هزار بیگنه را، ز تو شرمسار دارد
سرو برگ من نداری تو و من درین تحیّر
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
ز نیازمندی من، گرش احتراز باشد
نکنم ازو شکایت، که گناه ناز باشد
به دل پر از شکایت، سر حرف باز کردم
تو مدار گوش با من، که سخن دراز باشد
ز گلی فتاده گویا، به دل تو خارخاری
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳
دل من چون مرغ بسمل، دمی آرمیده باشد
که به خاک و خون به راهش، دو سه دم تپیده باشد
ز ستمگری پیشمان شده و در اضطرابم
که ز کردهها مبادا المی کشیده باشد
چو رسد رقیب غمگین، ز پی تسلّی خود
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷
دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره
نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
ز تو بس که ناامیدم، به گمان خود نیفتم
اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره
بروید چارهجویان، پی کار خود، که دیگر
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
من و آرزوی بزمی که ز حال من بپرسی
چو کسی دگر نماند، ز ملال من بپرسی
به حضور غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که ازو به این بهانه، ز سوال من بپرسی
ز تخیّل تو چندان شود اضطرابم افزون
[...]