حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادیة و العشرون - فی اوصاف بلدة سمرقند
جانور نبود بجز طعمه طلب
جانور را زوست شادی و طرب
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳
ای خجل با روی و زلفت روز و شب
مانده ام با روی و زلفت در عجب
رویت از روز است یا روز از رخت
شب ز زلف توست یا زلفت ز شب
کرده ای از روی روزی مختصر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
بوالمظفر ظل حق چون آفتاب
مالک الملک جهان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
کسری اسلام، خاقان کبیر
خسرو سلطان نشان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
چار ملت را سوم جمشید دان
بل دوم مهدیش خوان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
رایت و چتر جلال الدین سزد
صبح و شام آسمان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
برق تیغش دیدبان در ملک و دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
کمترین اقطاع سگبانان اوست
قندهار و قیروان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
در شب و روزش دو خادم روز و شب
جوهر این و عنبر آن در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
خاص بهر لشکرش برساخت چرخ
ترک و هندو دیدبان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
زلهخوار تیغ و مور خوان اوست
وحش و طیر انس و جان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
خاک درگاهش به عرض مصحف است
جای سوگند کیان در شرق و غرب
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
بخت بادش پاسبان و اسلام را
باس عدل پاسبان در شرق و غرب
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشهٔ آن روز و شب
اوفتاده در رهی بی پای و سر
همچو مرغی نیم بسمل زین سبب
چند باشم آخر اندر راه عشق
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲
روز و شب چون غافلی از روز و شب
کی کنی از سر روز و شب طرب
روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب
گه کند این پرتو آن سایه نهان
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
گفتهای من با شماام روز و شب
یک نفس فارغ مباشید از طلب
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
چون به دعوت کرد شیطان را طلب
گشت شیطانش مسلمان زین سبب
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
گر به ناحق بود صدیق ای عجب
او چو بر حق بود حق کردی طلب