سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را
در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را
ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
تا زمانی کم کنم این زهد رنگآمیز را
ملکت آل بنیآدم ندارد قیمتی
خاک ره باید شمردن دولت پرویز را
دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
[...]
باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بیرنگ آب رنگ آمیز را
می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۳
چون پریشان میکند آن زلف عنبربیز را
در جهان میافکند آشوب و رستاخیز را
گر ز پیش چهره زیبا براندازد نقاب
ترسم آشوب رخش بر هم زند تبریز را
ور کند بازوی خود رنجه به خون چون منی
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۴
ساقیا! خیز و بیار آن آب رنگ آمیز را
وان حریف تلخ شیرین کار شورانگیز را
جز حدیث رندی و قلاّشی از رندان مپرس
ما چه می دانیم رسم توبه و پرهیز را
گو بیا از عاشقان آموز اندر نیم شب
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را
رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را
بی گمان عاشق شدی شیرین برو فرهاد وار
گر بدی از لطف و حسن آن مملکت پرویز را
آفرین بر مادر گیتی و بر طبعش که او
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲
هر خسی قیمت نداند نالهٔ شبخیز را
خسروی باید که داند قدر این شبدیز را
خامشی دریا و گفت و گو خس و خاشاکِ اوست
پاککن از خار و خس این بحرِ گوهرخیز را
دفترِ گل را به آبِ چشم خواهد پاک شست
[...]