گنجور

 
سنایی

جادوان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را

زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را

توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من

زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی

جان مانی سجده کردی صورت پرویز را

با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب

جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را

جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا

وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را

شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را

ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را

گر شب وصلت نماید مر شب معراج را

نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را

اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم

رطل می‌باید دمادم مست بیگه خیز را

آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا

در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمارهٔ ۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را

زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را

در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
باباافضل کاشانی

ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را

بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را

شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل

درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را

می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف

[...]

سیف فرغانی

ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را

رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را

بی گمان عاشق شدی شیرین برو فرهاد وار

گر بدی از لطف و حسن آن مملکت پرویز را

آفرین بر مادر گیتی و بر طبعش که او

[...]

جلال عضد

چون پریشان می‌کند آن زلف عنبربیز را

در جهان می‌افکند آشوب و رستاخیز را

گر ز پیش چهره زیبا براندازد نقاب

ترسم آشوب رخش بر هم زند تبریز را

ور کند بازوی خود رنجه به خون چون منی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جلال عضد
صائب تبریزی

هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را

خسروی باید که داند قدر این شبدیز را

خامشی دریا و گفت و گو خس و خاشاک اوست

پاک کن از خار و خس این بحر گوهر خیز را

دفتر گل را به آب چشم خواهد پاک شست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه