گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۴

 

با دو سه بوسه رها کن این دل از درد خناک

تا به من احسانت باشد، احسن الله جزاک

رودکی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

جان عاشق چون بود از آرزوی طبع پاک

دامن معشوق اگر آلایشی دارد چه باک

حاش لله چون رسد معشوق ما دامن کشان

دامنش زان پاکتر باشد که ما گوییم پاک

صفوت و پاکیزگی لازم بود خورشید را

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

نیست غم، گر شد گریبان من از غم چاک چاک

سینه‌ام چاک است، از چاک گریبان خود چه باک؟

می‌کشی بر غیر تیغ و می‌کشی از غیرتم

از هلاک دیگران بگذر، که خواهم شد هلاک

نیست جان را با تن پاک تو اصلا نسبتی

[...]

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک

رایاو قتل منست و من برای او هلاک

زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است

آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک

دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من

[...]

محتشم کاشانی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

تا زند بخیه درزی چالاک

آنچه بر یوسف از قفا شد چاک

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹۵

 

از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک

گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک

عیب می گردد هنر در دیده های پاک بین

نور ماه ناقص از روزن تمام افتد به خاک

از سر تقصیر ما ای محتسب گر نگذری

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

گر هوس آلوده باشد دامان حسن است پاک

زشت رو گر روی در آیینه بنماید چه باک

عشق ما گر طالب حسن تو باشد دور نیست

زانکه دست پاک را لایق بود دامن پاک

دست جیب آموز تا جیب کفن هم پاره کرد

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۱ - جامه باف

 

از غم آن جامه باف امروز خواهم شد هلاک

همچو ابریشم خرابم همچو ماکو سینه چاک

بر دکانش خویش را چون پار سنگ آویختم

از زبان شانه اش آمد صدا ما را چه باک

سیدای نسفی
 

خالد نقشبندی » ترکیب بند

 

گر به خاکِ درگهت سایم جبین ای جانِ پاک!

آنچه «خضر» از آب حیوان یافت،من یابم زِ خاک

خالد نقشبندی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۶

 

گر بپیچم چشم و سر از وجه جام از وصل تاک

لال در غلتم به گل در گور برخیزم ز خاک

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۰

 

گفتی از پیکان و خنجر تیغ و گرز آمد هلاک

و آسمان برزش به خاک

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۰

 

آسمان طوفان خون انگیخت گیرم در به خاک

ز آن سفینه نوح پاک

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۹

 

نعره از پرده دل می گذراند زافلاک

مریم از توده خاک

یغمای جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

باغبان را بودی ار مغزی به سر بر جای خاک

جاودان چون خاک بنهادی سر اندر پای تاک

من که مستوری نمی جویم ز رسوایی چه بیم

من که هشیاری نمی دانم ز بد نامی چه باک

گردن دوت برافرازم به گردون از شرف

[...]

صفایی جندقی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

زانکه‌خودسیم‌ و زر از سنگ‌است‌لعل‌ و در زخاک

قدرت یزدان پاک است این‌، زهی یزدان پاک

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode