حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸
کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن
لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن
شرطِ شوقِ دوستانِ بیغرض دانی که چیست
نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن
بیخبر تا کی زهستی لاف دینداری زدن
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن
خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن
گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست
می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن
در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷
ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن
کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن
غمزهات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی
میتواند کم به بسمل ساختن پرداختن
هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۸
عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن
زر خالص را محابا نیست از بگداختن
روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان
می توانستم دو عالم را مسخر ساختن
آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۹
شمه ای از حیرت عشق است دل پرداختن
با هزار آیینه در کف خویش را نشناختن
غنچه از من یاد دارد در حریم بوستان
از همه روی زمین با گوشه دل ساختن
گر مجرد سیرتی، چون دار می باید ترا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۰
در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن
راست ناید با کمان حلقه تیر انداختن
از سبکروحان نیاید با گرانان ساختن
چون تواند کشتی خالی به لنگر تاختن؟
گریه هم زنگ کدورت می برد از دل مرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۱
بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن
گل ز زخم خار شد امن از سپر انداختن
غافل از آه ندامت در جوانی ها مشو
کز کمان حلقه ممکن نیست تیر انداختن
زنگ غفلت بیش شد از گریه مستی مرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۴
از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن
همچو طفلان هر طرف بهر تماشا تاختن
تا چو سوزن رشته پیوند مریم نگسلی
از زمین بر آسمان نتوان چو عیسی تاختن
چون توانی همعنان شد با سبکروحان، که تو
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۹
کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن
از قبول نقشها آیینه را پرداختن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۰
هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن
زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰
آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن
ناوک او را نشان میباید از جان ساختن
سروران چون گو به پای توسنش بازند سر
چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن
داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۴ - در مدح ماه بنیهاشم حضرت عباس(ع)
او به فکر آب سوی خیمه توسن تاختن
خصم بدخو بهر قتلش گرم تیغ انداختن
چرخ اندر کجروی تا کار او را ساختن
شد چه نراد کواکب مایل کج باختن