آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن
ناوک او را نشان میباید از جان ساختن
سروران چون گو به پای توسنش بازند سر
چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن
داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر
رخش بیداد و ستم بر دادخواهان تاختن
باغبان پرداخت گلشن را، اکنون باید به می
در چمن ز آیینهٔ دل زنگ غم پرداختن
سازگاری چون ندارد یار هاتف بایدت
ز آتش غم سوختن با سوز هجران ساختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاطفی و اجتماعی میپردازد. شاعر به زیبایی ابروان معشوقه اشاره میکند و در ادامه به غم و رنج مظلومان در برابر ستمگران اشاره دارد. تصویرسازی از یک باغبان که باید گلها را به می تبدیل کند، نمادی از تلاش برای فراموشی غمهاست. همچنین، شاعر به ناتوانی در سازگاری با یار اشاره کرده و از آتش و سوز دل بر اثر دوری میسوزد. به طور کلی، شعر ترکیبی از زیبایی، غم و نارضایتی از وضعیت اجتماعی است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ابروی کمان مانند کسی خم میشود، همانطور که تیر پرتاب میشود، نشان میدهد که برای رسیدن به عشق و آرزوی او باید از جان خود مایه گذاشت و فداکاری کرد.
هوش مصنوعی: آنگاه که بزرگان و سران به دنبال تو میآیند و همچون سوارانی قوی آمادهٔ رقابت هستند، آن سلطان چگونه میتواند به بازی چوگان یا رقابت بپردازد؟
هوش مصنوعی: ای بیدادگر، تا کی میخواهی به مظلومان ظلم کنی؟ مگر نمیبینی که ستمگری و بیدادگری تو چگونه بر دادخواهان تأثیر میگذارد؟
هوش مصنوعی: باغبان در حال حاضر باید به زیبایی گلستان توجه کند و از دل غمگین خود راهی برای شادی با نوشیدن می پیدا کند.
هوش مصنوعی: به هیچ کس مانند یار پاسخگو نیست. تو باید با آتش غم بسوزی و درد جدایی را تحمل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن
لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن
شرطِ شوقِ دوستانِ بیغرض دانی که چیست
نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن
بیخبر تا کی زهستی لاف دینداری زدن
[...]
گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن
خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن
گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست
می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن
در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست
[...]
ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن
کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن
غمزهات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی
میتواند کم به بسمل ساختن پرداختن
هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه
[...]
عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن
زر خالص را محابا نیست از بگداختن
روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان
می توانستم دو عالم را مسخر ساختن
آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان
[...]
او به فکر آب سوی خیمه توسن تاختن
خصم بدخو بهر قتلش گرم تیغ انداختن
چرخ اندر کجروی تا کار او را ساختن
شد چه نراد کواکب مایل کج باختن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.